پیشگام، پیشتاز، پیشرو، آوانگارد، بنیادین، ابداعی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The artist's pioneering style revolutionized contemporary art.
سبک ابداعی این هنرمند، هنر معاصر را متحول کرد.
She was recognized for her pioneering efforts in women's rights.
او بهدلیل تلاشهای پیشگام خود در زمینهی حقوق زنان شناخته شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pioneering» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pioneering