آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Pip

    pɪp pɪp pɪp

    گذشته‌ی ساده:

    pipped

    شکل سوم:

    pipped

    وجه وصفی حال:

    pipping

    شکل جمع:

    pips

    معنی pip | جمله با pip

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی گیاه‌شناسی دانه (سیب و پرتقال و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    She carefully removed the pips from the orange slices.

    او با احتیاط دانه‌ها را از برش‌های پرتقال جدا کرد.

    The apple has several pips inside.

    سیب چندین دانه در داخل دارد.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی بیب (تلفن و ساعت و غیره) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The pips indicated that the call was being recorded.

    بیب‌ها نشان می‌داد که تماس در حال ضبط شدن است.

    After the third pip, the line went dead.

    پس از سومین بیب، خط خاموش شد.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی با اختلاف ناچیز شکست دادن

    He pipped his opponent.

    رقیبش را با اختلاف ناچیز شکست داد.

    The rival company was able to pip us in sales for the month of June.

    شرکت رقیب توانست در فروش ماه ژوئن ما را با اختلاف ناچیز شکست دهد.

    abbreviation noun uncountable

    انگلیسی بریتانیایی پی‌آی‌پی (تأدیه‌ی خودایستایی) (Personal Independence Payment) (با حروف بزرگ) (پولی که دولت به افرادی که به دلیل ناتوانی به کمک اضافی نیاز دارند پرداخت می‌کند)

    John's PIP application was approved.

    درخواست پی‌آی‌پی جان تأیید شد.

    My sister receives PIP.

    خواهرم پی‌آی‌پی دریافت می‌کند.

    noun

    جانورشناسی پیپ (بیماری ماکیان که نشانه‌ی آن دله بستن زبان و پوشیده شدن گردن از ماده‌ی بلغم‌مانند است)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The PIP caused discomfort for the bird.

    پیپ باعث ناراحتی پرنده شد.

    He diagnosed the bird with PIP.

    تشخیص داد که پرنده به پیپ مبتلا شده است.

    noun

    بیماری (خفیف و نامعلوم) (در انسان)

    The pip in his chest made it difficult for him to breathe.

    بیماری سینه‌اش نفس کشیدن را برایش سخت کرده بود.

    After eating the questionable food, he felt a strange pip in his stomach.

    پس از خوردن غذای مشکوک، در شکمش بیماری عجیبی احساس کرد.

    noun

    انگلیسی بریتانیایی آزار، چیزی که روی مخ است

    His disgusting jokes gave me the pip.

    شوخی‌های نفرت‌انگیز او مرا بیزار کرد.

    Listening to her complain about her day was a real pip.

    گوش دادن به نق زدنش در مورد روزش واقعاً روی مخ بود.

    verb - intransitive

    بیب بیب کردن، جیک جیک کردن (جوجه‌ای که تازه سر از تخم درآورده است)

    The baby bird pipped softly in its nest.

    جوجه‌پرنده به‌آرامی در لانه‌اش بیب‌بیب می‌کرد.

    The nest was filled with the pipping of the newborn birds.

    لانه از جیک‌جیک جوجه‌های تازه‌متولدشده پر شده بود.

    verb - intransitive verb - transitive

    سر از تخم درآوردن (جوجه)، شکستن و باز شدن (تخم)

    The hen patiently waited as her chicks pipped one by one.

    مرغ با صبر و حوصله منتظر بود تا جوجه‌هایش یکی‌یکی نوک سر از تخم درآورند.

    The chick started to pip.

    جوجه شروع به سر از تخم درآوردن کرد.

    noun

    خال (تاس و ورق و غیره)

    The dominoes have different numbers of pips on each side.

    دومینوها دارای تعداد خال‌های مختلف در هر طرف هستند.

    Count the pip to determine the total score.

    برای تعیین امتیاز کل، خال‌ها را بشمارید.

    noun countable

    قبه (روی لباس نظامی ارتش بریتانیا)

    The lieutenant's pip was shining under the sun.

    قبه‌ی ستوان زیر آفتاب می‌درخشید.

    The young lieutenant eagerly pinned on his first pip.

    ستوان جوان مشتاقانه اولین قبه‌اش را نصب کرد.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی با تیر زدن (یا با سنگ و غیره)

    She was pipped in the neck.

    به گردنش زدند (به گردنش خورد).

    I pipped him.

    او را با سنگ زدم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pip

    1. verb hit with a missile from a weapon
      Synonyms:
      hit shoot
    1. verb defeat thoroughly
      Synonyms:
      whip worst rack-up mop-up
    1. noun a mark on a die or on a playing card (shape depending on the suit)
      Synonyms:
      spot
    1. noun a radar echo displayed so as to show the position of a reflecting surface
      Synonyms:
      radar target blip
    1. noun a fertilized plant ovule capable of germinating
      Synonyms:
      seed kernel pit

    Idioms

    pip someone at the post

    (انگلیس) با دشواری یا در آخرین لحظه شکست دادن

    give somebody the pip

    (انگلیس - عامیانه) ناراحت کردن، متنفر کردن، بیزار کردن

    سوال‌های رایج pip

    گذشته‌ی ساده pip چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده pip در زبان انگلیسی pipped است.

    شکل سوم pip چی میشه؟

    شکل سوم pip در زبان انگلیسی pipped است.

    شکل جمع pip چی میشه؟

    شکل جمع pip در زبان انگلیسی pips است.

    وجه وصفی حال pip چی میشه؟

    وجه وصفی حال pip در زبان انگلیسی pipping است.

    ارجاع به لغت pip

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pip

    لغات نزدیک pip

    • - piosity
    • - pious
    • - pip
    • - pip pip
    • - pip someone at the post
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.