گذشتهی ساده:
pippedشکل سوم:
pippedوجه وصفی حال:
pippingشکل جمع:
pipsانگلیسی بریتانیایی گیاهشناسی دانه (سیب و پرتقال و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
She carefully removed the pips from the orange slices.
او با احتیاط دانهها را از برشهای پرتقال جدا کرد.
The apple has several pips inside.
سیب چندین دانه در داخل دارد.
انگلیسی آمریکایی بیب (تلفن و ساعت و غیره) (معمولاً بهصورت جمع میآید)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The pips indicated that the call was being recorded.
بیبها نشان میداد که تماس در حال ضبط شدن است.
After the third pip, the line went dead.
پس از سومین بیب، خط خاموش شد.
انگلیسی بریتانیایی با اختلاف ناچیز شکست دادن
He pipped his opponent.
رقیبش را با اختلاف ناچیز شکست داد.
The rival company was able to pip us in sales for the month of June.
شرکت رقیب توانست در فروش ماه ژوئن ما را با اختلاف ناچیز شکست دهد.
انگلیسی بریتانیایی پیآیپی (تأدیهی خودایستایی) (Personal Independence Payment) (با حروف بزرگ) (پولی که دولت به افرادی که به دلیل ناتوانی به کمک اضافی نیاز دارند پرداخت میکند)
John's PIP application was approved.
درخواست پیآیپی جان تأیید شد.
My sister receives PIP.
خواهرم پیآیپی دریافت میکند.
جانورشناسی پیپ (بیماری ماکیان که نشانهی آن دله بستن زبان و پوشیده شدن گردن از مادهی بلغممانند است)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The PIP caused discomfort for the bird.
پیپ باعث ناراحتی پرنده شد.
He diagnosed the bird with PIP.
تشخیص داد که پرنده به پیپ مبتلا شده است.
بیماری (خفیف و نامعلوم) (در انسان)
The pip in his chest made it difficult for him to breathe.
بیماری سینهاش نفس کشیدن را برایش سخت کرده بود.
After eating the questionable food, he felt a strange pip in his stomach.
پس از خوردن غذای مشکوک، در شکمش بیماری عجیبی احساس کرد.
انگلیسی بریتانیایی آزار، چیزی که روی مخ است
His disgusting jokes gave me the pip.
شوخیهای نفرتانگیز او مرا بیزار کرد.
Listening to her complain about her day was a real pip.
گوش دادن به نق زدنش در مورد روزش واقعاً روی مخ بود.
بیب بیب کردن، جیک جیک کردن (جوجهای که تازه سر از تخم درآورده است)
The baby bird pipped softly in its nest.
جوجهپرنده بهآرامی در لانهاش بیببیب میکرد.
The nest was filled with the pipping of the newborn birds.
لانه از جیکجیک جوجههای تازهمتولدشده پر شده بود.
سر از تخم درآوردن (جوجه)، شکستن و باز شدن (تخم)
The hen patiently waited as her chicks pipped one by one.
مرغ با صبر و حوصله منتظر بود تا جوجههایش یکییکی نوک سر از تخم درآورند.
The chick started to pip.
جوجه شروع به سر از تخم درآوردن کرد.
خال (تاس و ورق و غیره)
The dominoes have different numbers of pips on each side.
دومینوها دارای تعداد خالهای مختلف در هر طرف هستند.
Count the pip to determine the total score.
برای تعیین امتیاز کل، خالها را بشمارید.
قبه (روی لباس نظامی ارتش بریتانیا)
The lieutenant's pip was shining under the sun.
قبهی ستوان زیر آفتاب میدرخشید.
The young lieutenant eagerly pinned on his first pip.
ستوان جوان مشتاقانه اولین قبهاش را نصب کرد.
انگلیسی بریتانیایی با تیر زدن (یا با سنگ و غیره)
She was pipped in the neck.
به گردنش زدند (به گردنش خورد).
I pipped him.
او را با سنگ زدم.
(انگلیس) با دشواری یا در آخرین لحظه شکست دادن
(انگلیس - عامیانه) ناراحت کردن، متنفر کردن، بیزار کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pip» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pip