امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pip

pɪp pɪp pɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pipped
  • شکل سوم:

    pipped
  • وجه وصفی حال:

    pipping
  • شکل جمع:

    pips

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
انگلیسی بریتانیایی گیاه‌شناسی دانه (سیب و پرتقال و غیره) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- She carefully removed the pips from the orange slices.
- او با احتیاط دانه‌ها را از برش‌های پرتقال جدا کرد.
- The apple has several pips inside.
- سیب چندین دانه در داخل دارد.
noun countable
انگلیسی آمریکایی بیب (تلفن و ساعت و غیره) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
- The pips indicated that the call was being recorded.
- بیب‌ها نشان می‌داد که تماس در حال ضبط شدن است.
- After the third pip, the line went dead.
- پس از سومین بیب، خط خاموش شد.
verb - transitive
انگلیسی بریتانیایی با اختلاف ناچیز شکست دادن
- He pipped his opponent.
- رقیبش را با اختلاف ناچیز شکست داد.
- The rival company was able to pip us in sales for the month of June.
- شرکت رقیب توانست در فروش ماه ژوئن ما را با اختلاف ناچیز شکست دهد.
abbreviation noun uncountable
انگلیسی بریتانیایی پی‌آی‌پی (تأدیه‌ی خودایستایی) (Personal Independence Payment) (با حروف بزرگ) (پولی که دولت به افرادی که به دلیل ناتوانی به کمک اضافی نیاز دارند پرداخت می‌کند)
- John's PIP application was approved.
- درخواست پی‌آی‌پی جان تأیید شد.
- My sister receives PIP.
- خواهرم پی‌آی‌پی دریافت می‌کند.
noun
جانورشناسی پیپ (بیماری ماکیان که نشانه‌ی آن دله بستن زبان و پوشیده شدن گردن از ماده‌ی بلغم‌مانند است) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده
- The PIP caused discomfort for the bird.
- پیپ باعث ناراحتی پرنده شد.
- He diagnosed the bird with PIP.
- تشخیص داد که پرنده به پیپ مبتلا شده است.
noun
بیماری (خفیف و نامعلوم) (در انسان)
- The pip in his chest made it difficult for him to breathe.
- بیماری سینه‌اش نفس کشیدن را برایش سخت کرده بود.
- After eating the questionable food, he felt a strange pip in his stomach.
- پس از خوردن غذای مشکوک، در شکمش بیماری عجیبی احساس کرد.
noun
انگلیسی بریتانیایی آزار، چیزی که روی مخ است
- His disgusting jokes gave me the pip.
- شوخی‌های نفرت‌انگیز او مرا بیزار کرد.
- Listening to her complain about her day was a real pip.
- گوش دادن به نق زدنش در مورد روزش واقعاً روی مخ بود.
verb - intransitive
بیب بیب کردن، جیک جیک کردن (جوجه‌ای که تازه سر از تخم درآورده است)
- The baby bird pipped softly in its nest.
- جوجه‌پرنده به‌آرامی در لانه‌اش بیب‌بیب می‌کرد.
- The nest was filled with the pipping of the newborn birds.
- لانه از جیک‌جیک جوجه‌های تازه‌متولدشده پر شده بود.
verb - intransitive verb - transitive
سر از تخم درآوردن (جوجه)، شکستن و باز شدن (تخم)
- The hen patiently waited as her chicks pipped one by one.
- مرغ با صبر و حوصله منتظر بود تا جوجه‌هایش یکی‌یکی نوک سر از تخم درآورند.
- The chick started to pip.
- جوجه شروع به سر از تخم درآوردن کرد.
noun
خال (تاس و ورق و غیره)
- The dominoes have different numbers of pips on each side.
- دومینوها دارای تعداد خال‌های مختلف در هر طرف هستند.
- Count the pip to determine the total score.
- برای تعیین امتیاز کل، خال‌ها را بشمارید.
noun countable
قبه (روی لباس نظامی ارتش بریتانیا)
- The lieutenant's pip was shining under the sun.
- قبه‌ی ستوان زیر آفتاب می‌درخشید.
- The young lieutenant eagerly pinned on his first pip.
- ستوان جوان مشتاقانه اولین قبه‌اش را نصب کرد.
verb - transitive
انگلیسی بریتانیایی با تیر زدن (یا با سنگ و غیره)
- She was pipped in the neck.
- به گردنش زدند (به گردنش خورد).
- I pipped him.
- او را با سنگ زدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pip

  1. verb Hit with a missile from a weapon
    Synonyms:
    shoot hit
  1. verb Defeat thoroughly
    Synonyms:
    worst mop-up whip rack-up
  1. noun A mark on a die or on a playing card (shape depending on the suit)
    Synonyms:
    spot
  1. noun A radar echo displayed so as to show the position of a reflecting surface
    Synonyms:
    blip radar target
  1. noun A fertilized plant ovule capable of germinating
    Synonyms:
    kernel pit seed

Idioms

  • give somebody the pip

    (انگلیس - عامیانه) ناراحت کردن، متنفر کردن، بیزار کردن

ارجاع به لغت pip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pip

لغات نزدیک pip

پیشنهاد بهبود معانی