Spiritual

ˈspɪrətʃuəl ˈspɪrətʃuəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    spirituals
  • صفت تفضیلی:

    more spiritual
  • صفت عالی:

    most spiritual

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
روحانی، معنوی، روحی، غیرمادی، مذهبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- We seek the physical as well as the spiritual well-being of our students.
- ما در پی صحت جسمی و روحی دانش‌آموزان خویش هستیم.
- one of the spiritual heirs of S'adi and Hafez
- یکی از وارثان معنوی سعدی و حافظ
- the spiritual home of exiled Persians
- منزلگاه معنوی ایرانیان در قربت
- The Pope is a spiritual leader.
- پاپ یک رهبر روحانی است.
- She calls a priest a "spiritual father"
- او به کشیش می‌گوید: «پدر روحانی»
- a spiritual man
- یک مرد پارسا
- Aghdas wanted to become pure and spiritual.
- اقدس می‌خواست پاک و مقدس شود.
- spiritual songs
- سرودهای مذهبی
- Islam's spiritual foundations
- شالوده‌های مذهبی اسلام
- Six members came, three spiritual and three lay.
- شش نفر از اعضا آمدند: سه کشیش و سه فرد عادی.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spiritual

  1. adjective religious, otherworldly
    Synonyms: airy, asomatous, devotional, discarnate, disembodied, divine, ethereal, extramundane, ghostly, holy, immaterial, incorporeal, intangible, metaphysical, nonmaterial, nonphysical, platonic, pure, rarefied, refined, sacred, supernal, unfleshly, unphysical
    Antonyms: bodily, irreligious, irreverent, physical, unspiritual

ارجاع به لغت spiritual

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spiritual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spiritual

لغات نزدیک spiritual

پیشنهاد بهبود معانی