آیکن بنر

زمان‌های انگلیسی رو قاطی نکن! همه‌شون در فست‌دیکشنری مرتب شدن

زمان‌های انگلیسی رو قاطی نکن! گرامر زمان‌ها در Fastdic

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Bodily

ˈbɑːdli ˈbɒdəli

معنی bodily | جمله با bodily

adjective adverb

بدنی، دارای بدن، عملی، درواقع، جسمانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

bodily pleasures

لذایذ جسمانی

They think of nothing beyond their bodily needs.

آنان به فکر چیزی ورای نیازهای جسمانی خود نیستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the slowing of bodily functions

آهسته شدن فعالیت‌های بدنی

to be bodily present

شخصاً حضور داشتن

He carried her bodily up the stairway singlehandedly.

شخصاً او را بدون کمک کسی تا بالای پلکان حمل کرد.

The temple was moved bodily forty meters up the shore of the lake.

معبد یکپارچه به چهل متر بالاتر از کرانه‌ی دریاچه تغییر مکان داده شد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bodily

  1. adverb totally

ارجاع به لغت bodily

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bodily» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bodily

لغات نزدیک bodily

پیشنهاد بهبود معانی