امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Animal

ˈænəml ˈænəml
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    animals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
جانور، حیوان، چهارپا، پستاندار، انسان ددمنش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- They used to hunt wild animals for food.
- آنان حیوانات وحشی را برای خوراک شکار می‌کردند.
- domestic animals
- حیوانات اهلی
- farm animals
- احشام
- It is the animal in him.
- این خوی ددمنشانه‌ی اوست.
noun
(انسان یا شی) گونه، نوع
- An English socialist is a very different animal from his European counterparts.
- سوسیالیست انگلیسی با همتایان اروپایی خود فرق بسیار دارد.
noun
مربوط به روح و جان یا اراده، حس و حرکت
adjective
حیوانی، جانوری
- A kind of animal instinct warned him of danger.
- غریزه‌ی حیوانی به‌خصوصی او را از خطر آگاه کرد.
- He had a kind of animal courage.
- او از نوعی شجاعت حیوانی برخوردار بود.
- Her husband was an animal.
- شوهرش خوی حیوانی داشت.
adjective
جسمانی (در مقابل فکری یا روحانی)، نفسانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد animal

  1. adjective beastlike; carnal
    Synonyms:
    beastly bestial bodily brute brutish corporeal earthly earthy feral fleshy mammalian muscular natural physical sensual untamed wild zoological
  1. noun animate being; mammal
    Synonyms:
    beast being brute bum creature critter invertebrate living thing mutt pet stray varmint vertebrate wild thing
    Antonyms:
    mineral plant

Collocations

  • animal content

    (روانشناسی - رورشاخ) محتوای حیوانی

ارجاع به لغت animal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «animal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/animal

لغات نزدیک animal

پیشنهاد بهبود معانی