شکل جمع:
animalsجانور، حیوان، چهارپا، پستاندار، انسان ددمنش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
They used to hunt wild animals for food.
آنان حیوانات وحشی را برای خوراک شکار میکردند.
domestic animals
حیوانات اهلی
farm animals
احشام
It is the animal in him.
این خوی ددمنشانهی اوست.
(انسان یا شی) گونه، نوع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
An English socialist is a very different animal from his European counterparts.
سوسیالیست انگلیسی با همتایان اروپایی خود فرق بسیار دارد.
مربوط به روح و جان یا اراده، حس و حرکت
حیوانی، جانوری
A kind of animal instinct warned him of danger.
غریزهی حیوانی بهخصوصی او را از خطر آگاه کرد.
He had a kind of animal courage.
او از نوعی شجاعت حیوانی برخوردار بود.
Her husband was an animal.
شوهرش خوی حیوانی داشت.
جسمانی (در مقابل فکری یا روحانی)، نفسانی
(روانشناسی - رورشاخ) محتوای حیوانی
روانشناسی حیوانی، دد روانشناسی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «animal» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/animal