Invertebrate

    ɪnˈvɜrːt̬əbrət ɪnˈvɜːtəbrət / / -breɪt ɪnˈvɜːtəbrət / / -breɪt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      invertebrates

    معنی

    noun adjective
    بدون استخوان پشت، بدون ستون فقرات، بی‌مهره، غیرذی‌فقار، (مجازاً) نااستوار، بی‌عزم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد invertebrate

    1. adjective Lacking a backbone or spinal column
      Synonyms: cowardly, spineless, weak, indecisive, molluscan, protozoic
      Antonyms: vertebrate
    2. noun A small crawling animal
      Synonyms: nonskeletal creature, arthropod, spineless animal, protozoan

    ارجاع به لغت invertebrate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «invertebrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/invertebrate

    لغات نزدیک invertebrate

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند