گذشتهی ساده:
ornamentedشکل سوم:
ornamentedسومشخص مفرد:
ornamentsوجه وصفی حال:
ornamentingشکل جمع:
ornamentsپیرایه، زیور، زینت، آراستن، آرایش، تزئین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the ornaments that made the palace more beautiful than ever
زینتهایی که کاخ را زیباتر از همیشه کرده بود
This clock is only for ornament; it doesn't work.
این ساعت فقط برای تزیین است و کار نمیکند.
poetic ornaments
پیرایههای شعری
He was amongst our greatest writers and ornaments of our society.
او در زمرهی بزرگترین نویسندگان و زیورهای جامعهی ما بود.
a hat ornamented with pearls
کلاه تزیین شده با مروارید
He touched nothing that he did not ornament with learning.
او به هرچه دست زد به دانش مزین شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ornament» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ornament