فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Ornamentation

    ˌɔːrnəmenˈteɪʃn ˌɔːnəmenˈteɪʃn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      ornamentations

    معنی و نمونه‌جمله

    noun
    تزئین، آرایش، پیرایش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - poetic ornamentation
    - پیرایه‌های شعری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد ornamentation

    1. noun something that adorns
      Synonyms:
      decoration ornament trim adornment embellishment trimming garnishment garniture
    1. noun the act of adding extraneous decorations to something
      Synonyms:
      decoration embellishment ornament adornment elaboration

    ارجاع به لغت ornamentation

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «ornamentation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ornamentation

    لغات نزدیک ornamentation

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه