امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ornamented

American: ˈɔːrnəˌmentəd British: ˈɔːnəmentɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    ornaments
  • وجه وصفی حال:

    ornamenting

معنی

adjective
آراسته، مزین، زینت‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ornamented

  1. verb Make more attractive by adding ornament, colour, etc.
    Synonyms: embellished, trimmed, decorated, graced, garnished, adorned, decked, furbished, flowered, festooned, bedecked, beautified, enriched, dressed, embroidered, embossed, designed, attired

ارجاع به لغت ornamented

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ornamented» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ornamented

لغات نزدیک ornamented

پیشنهاد بهبود معانی