فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ornamented

American: ˈɔːrnəˌmentəd British: ˈɔːnəmentɪd

سوم‌شخص مفرد:

ornaments

وجه وصفی حال:

ornamenting

معنی

adjective

آراسته، مزین، زینت‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ornamented

  1. verb make more attractive by adding ornament, colour, etc.
    Synonyms:
    decorated adorned beautified trimmed dressed enriched embellished decked garnished graced designed embroidered attired furbished festooned flowered bedecked embossed

ارجاع به لغت ornamented

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ornamented» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ornamented

لغات نزدیک ornamented

پیشنهاد بهبود معانی