آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Dressed

    drest drest

    سوم‌شخص مفرد:

    dresses

    وجه وصفی حال:

    dressing

    معنی dressed | جمله با dressed

    adjective B1

    لباس‌پوشیده، ملبس

    The party guests came early, and I wasn't fully dressed (= didn't have all my clothes on).

    مهمان‌های مهمانی زود آمدند و من به‌طور لباس نپوشیده بودم (= همه‌ی لباس‌هایم را به تن نداشتم).

    The two sisters were always dressed identically.

    این دو خواهر همیشه لباس یکسانی به تن داشتند.

    adjective

    (با پوشیدن لباس خاصی) تیپ‌زده، شیک‌وپیک‌کرده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    She was dressed in a black suit.

    با پوشیدن یه کت‌وشلوار مشکی تیپ زده بود.

    a very well-dressed young man

    مرد جوانی که از نظر لباس بسیار به خودش رسیده است

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد dressed

    1. verb to prepare (soil) for the planting and raising of crops
      Synonyms:
      cultivated tilled worked tended cultured
    1. verb give a neat appearance to
      Synonyms:
      arranged groomed treated attended cleansed set bandaged done bound sterilized plastered curried cauterized
      Antonyms:
      uncovered exposed opened stripped undressed disrobed
    1. verb to make ready for show or use
      Synonyms:
      groomed adorned ornamented
    1. verb decorate (food), as with parsley or other ornamental foods
      Synonyms:
      decorated adorned garnished embellished trimmed decked arrayed clothed attired draped outfitted finished garbed costumed bedecked invested donned accoutered accoutred robed ornamented geared aligned adjusted trained tidied smoothed whipped preened primped planed rigged curried chastised garmented
    1. verb put on clothes
      Synonyms:
      clothed attired robed arrayed garbed donned draped costumed decked covered invested garmented togged
      Antonyms:
      undressed unclothed stripped disrobed bared uncovered exposed opened disarrayed rumpled wrinkled
    1. verb cultivate, tend, and cut back the growth of
      Synonyms:
      trimmed cut clipped cropped pruned lopped snipped
    1. verb dress or groom with elaborate care
      Synonyms:
      preened primped plumed
    1. adjective dressed or clothed especially in fine attire; often used in combination
      Synonyms:
      dressed-up attired garbed appareled robed dressed-to-the-nines dressed-to-kill dolled up spruced-up togged up garmented habilimented spiffed up
    1. adjective (of lumber or stone) to trim and smooth
      Synonyms:
      polished

    Idioms

    armed (or dressed) to the teeth

    کاملاً مسلح (یاملبس)

    لغات هم‌خانواده dressed

    • noun
      dress, dresser, dressing
    • adjective
      dressed, dressy
    • verb - transitive
      dress

    سوال‌های رایج dressed

    وجه وصفی حال dressed چی میشه؟

    وجه وصفی حال dressed در زبان انگلیسی dressing است.

    سوم‌شخص مفرد dressed چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد dressed در زبان انگلیسی dresses است.

    ارجاع به لغت dressed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dressed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dressed

    لغات نزدیک dressed

    • - dress up
    • - dressage
    • - dressed
    • - dressed up
    • - dresser
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.