۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚
خرید با تخفیف

    Finished

    ˈfɪnɪʃt ˈfɪnɪʃt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      finishes

    • وجه وصفی حال:

      finishing

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    تمام (شده)، پرداخته، باکمال، مهذب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - a finished piano player
    - نوازنده‌ی پیانو تمام و کمال
    - a finished artist
    - هنرمند پخته
    - He is finished.
    - کار او ساخته است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد finished

    1. adjective cultivated, refined
      Synonyms:
      skilled accomplished proficient expert polished refined cultured elegant urbane smooth flawless impeccable masterly perfected classic versatile many-sided all-around consummate exquisite professional suave
      Antonyms:
      crude uncultivated unrefined unsophisticated unfinished
    1. adjective complete, done
      Synonyms:
      done ended over final full stopped terminated through achieved fulfilled realized settled executed concluded effected finished decided discharged resolved perfected closed entire made satisfied finalized wrapped up ceased effectuated performed disposed of brought about put into effect accomplished over and done lapsed in the past worked out sewn up tied up consummated dispatched done with compassed elaborated wound up done for
      Antonyms:
      incomplete unfinished crude
    1. adjective consumed, used up
      Synonyms:
      exhausted empty drained spent used up gone done ruined wrecked devastated lost wiped out bankrupt through played out undone washed up done for done in liquidated
      Antonyms:
      saved kept stored held

    لغات هم‌خانواده finished

    • adjective
      finished

    ارجاع به لغت finished

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «finished» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/finished

    لغات نزدیک finished

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه