فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Discharged

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    discharges
  • وجه وصفی حال:

    discharging

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    تخلیه‌شده، شلیک‌شده
    • - The discharged cartridge cases were in the roadway and the gutter.
    • - پوکه‌های فشنگ‌های شلیک‌شده در جاده و جوی آب، قرار داشتند.
    • - waste discharged
    • - زباله‌های تخلیه‌شده
  • adjective
    مرخص‌شده، ترخیص‌شده، (از زندان) آزادشده
    • - the discharged patient
    • - بیمار مرخص‌شده
    • - a discharged soldier
    • - سرباز ترخیص‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد discharged

  1. adjective dismissed
    Synonyms: sent home, recalled, freed, released, let go, furloughed, sent away, expelled, ejected, laid-off, fired, ousted, replaced, canned, sacked, axed
  2. adjective fulfilled
    Synonyms: achieved, performed, accomplished, done

ارجاع به لغت discharged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discharged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discharged

لغات نزدیک discharged

پیشنهاد بهبود معانی