با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Accomplished

əˈkɑːm- / / əˈkʌm- əˈkʌmplɪʃt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    accomplishes
  • وجه وصفی حال:

    accomplishing
  • صفت تفضیلی:

    more accomplished
  • صفت عالی:

    most accomplished

معنی و نمونه‌جمله

adjective
انجام‌شده، کامل‌شده، تربیت‌شده، فاضل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- an accomplished painter
- نقاش چیره‌دست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accomplished

  1. adjective skilled in activity
    Synonyms: able, adept, brainy, consummate, cool, cultivated, expert, gifted, hep, hip, masterly, polished, practiced, proficient, savvy, sharp, skillful, talented, wised up, with it
    Antonyms: inept, inexpert, unable

Collocations

ارجاع به لغت accomplished

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accomplished» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accomplished

لغات نزدیک accomplished

پیشنهاد بهبود معانی