فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hip

hɪp hɪp

گذشته‌ی ساده:

hipped

شکل سوم:

hipped

وجه وصفی حال:

hipping

شکل جمع:

hips

صفت تفضیلی:

hipper

صفت عالی:

hippest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

کالبدشناسی کفل (قسمت میان ران و تهیگاه)، (در جمع) باسن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

The dancer moved her hips.

رقصنده باسنش را حرکت داد.

My skirt was a bit tight across the hip.

دامن من در قسمت کفل کمی تنگ بود.

noun

کالبدشناسی مفصل ران، مفصل هیپ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He fell and injured his hip during the football game.

او در جریان بازی فوتبال زمین خورد و مفصل رانش آسیب دید.

Her hip ached after running a marathon.

مفصل هیپ او پس از دو ماراتن درد می‌کرد.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی میوه میوه‌ی گل سرخ (میوه‌ی کاذبی که از بوته‌ی گل سرخ به دست می‌آید)

The sweet fragrance of the hip filled the air.

رایحه‌ی شیرین میوه‌ی گل سرخ فضا را پر کرده بود.

I love picking hips from my garden.

عاشق چیدن میوه‌های گل سرخ از باغم هستم.

adjective informal

شیک، تومُد

She always wears the hippest clothes.

اون همیشه شیک‌ترین لباس‌ها رو می‌پوشه.

My friend is so hip.

دوستم خیلی تومُده.

exclamation interjection

هیپ (ندایی که هنگام هورا کشیدن سر می‌دهند)

Hip, hip! We are the champions!

هیپ، هیپ! ما قهرمانیم!

Hip, hip, hooray! Let's celebrate!

هیپ، هیپ، هورا! بیایید جشن بگیریم!

noun

معماری تاج‌بام

The architect suggested installing a distinctive hip on the roof to give the house a unique look.

معمار پیشنهاد کرد که تاج‌بام متمایزی روی بام تعبیه شود تا ظاهری منحصر‌به‌فرد به خانه بدهد.

The hip of the roof provided extra stability in high winds

تاج‌بام سقف در بادهای شدید استحکام بیشتری به وجود می‌آورد.

adjective

آگاه (با to می‌آید)

The professor is hip to the latest research in his field.

پروفسور از آخرین تحقیقات در زمینه‌ی خود آگاه است.

The detective was hip to the criminal's plan.

کارآگاه از نقشه‌ی مجرم آگاه بود.

verb - transitive

آگاه کردن

She hipped me to the upcoming event.

او من را از رویداد آتی آگاه کرد.

Please hip everyone to the new policy.

لطفاً همه را از سیاست جدید آگاه کنید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hip

  1. adjective fashionable, stylish
    Synonyms:
    stylish trendy popular modern current new cool smart modish in vogue in style hot contemporary with it latest mod chic sophisticated trendsetting all the rage latest thing now natty faddy chichi

ارجاع به لغت hip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hip

لغات نزدیک hip

پیشنهاد بهبود معانی