امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Adornment

əˈdɔːrnmənt əˈdɔːnmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    adornments

معنی و نمونه‌جمله

noun
تزئین، آراستگی، پیراستگی، زیور و پیرایه، زینت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She chose the old picture as an adornment for the shelf.
- عکس قدیمی را برای زینت طاقچه انتخاب کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد adornment

  1. noun decorating, enhancing
    Synonyms:
    beautification decoration embellishment gilding ornamentation trimming
    Antonyms:
    plainness
  1. noun a decoration
    Synonyms:
    accessory dingbat doodad embellishment fandangle floss frill frippery furbelow gewgaw jazz ornament thing trimming

ارجاع به لغت adornment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «adornment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/adornment

لغات نزدیک adornment

پیشنهاد بهبود معانی