فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Garnish

ˈɡɑːrnɪʃ ˈɡɑːnɪʃ

گذشته‌ی ساده:

garnished

شکل سوم:

garnished

سوم‌شخص مفرد:

garnishes

وجه وصفی حال:

garnishing

شکل جمع:

garnishes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

غذا و آشپزی تزیین کردن غذا (با اضافه کردن چیزی دیگر)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

Garnish the salad with cherry tomatoes for a pop of color.

سالاد را با گوجه‌فرنگی گیلاسی تزیین کنید تا رنگی جذاب به آن بدهید.

You should garnish the pasta with grated Parmesan cheese.

شما باید پاستا را با پنیر پارمزان رنده‌شده تزیین کنید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

steak garnished with parsley

استیکی که با جعفری تزیین شده‌

verb - transitive

انگلیسی آمریکایی حقوق توقیف کردن، برداشت کردن، کسر کردن (برداشت پول از حساب شخص بدهکار)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

If you default on your loan, the bank can garnish funds from your account.

اگر در بازپرداخت وام خود کوتاهی کنید، بانک می‌تواند از حسابتان پول برداشت کند.

The government has the right to garnish a portion of your salary if you fail to pay your taxes.

دولت حق دارد بخشی از حقوق شما را درصورت عدم پرداخت مالیات کسر کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The court ruled that a percentage of his income should be garnished to cover child support.

دادگاه حکم داد که درصدی از درآمد او برای تأمین هزینه‌های فرزندش توقیف شود.

noun countable uncountable

دورچین، تزیین، چاشنی (که برای تزیین کردن غذا استفاده می‌شود)

Lemon slices were used as a garnish for the grilled fish.

برش‌های لیمو به‌عنوان چاشنی برای ماهی کبابی استفاده شد.

The plate looked stunning with a colorful vegetable garnish around the steak.

بشقاب با دورچین رنگارنگی از سبزیجات در اطراف استیک بسیار زیبا به نظر می‌رسید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The restaurant offers beautiful garnishes like edible flowers and microgreens on their dishes.

این رستوران تزیینات زیبایی مانند گل‌های خوراکی و جوانه‌های گیاهان روی غذاهایش ارائه می‌دهد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد garnish

  1. noun embellishment, improvement
    Synonyms:
    decoration ornament adornment trim ornamentation enhancement trimming gingerbread tinsel furbelow
    Antonyms:
    plainness decrease divestment
  1. verb embellish, improve
    Synonyms:
    decorate beautify enhance adorn ornament trim deck dress up spruce up fix up grace set off bedeck gussy up
    Antonyms:
    harm hurt strip decrease divest leave plain

ارجاع به لغت garnish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «garnish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/garnish

لغات نزدیک garnish

پیشنهاد بهبود معانی