Decorate

ˈdekəreɪt ˈdekəreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    decorated
  • شکل سوم:

    decorated
  • سوم‌شخص مفرد:

    decorates
  • وجه وصفی حال:

    decorating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
تزیین کردن، آراستن، آذین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- They had decorated the streets with flags and flowers.
- خیابانها را با پرچم و گل آذین کرده بودند.
- to decorate a Christmas tree
- درخت کریسمس را آذین کردن
verb - intransitive verb - transitive B1
انگلیسی بریتانیایی نونوار کردن، رنگ کردن (رنگ‌آمیزی داخل یا خارج خانه یا کاغذ انداختن روی دیوارهای داخلی)
- He loves to decorate his home.
- دوست دارم خانه‌اش را نونوار کند.
- She hired him to decorate her living room with a modern and chic style.
- او را استخدام کرد تا اتاق نشیمنش را با سبکی مدرن و شیک رنگ کند.
verb - transitive B1
مدال دادن به، نشان دادن به، نشان اعطا کردن به (افتخار)
- He was decorated for bravery in combat.
- به‌ دلیل دلاوری در نبرد به او مدال دادند.
- a highly decorated officer
- افسر دارای نشان افتخار فراوان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decorate

  1. verb beautify, embellish
    Synonyms: add finishing touches, adorn, bedeck, bedizen, brighten, burnish, color, deck, do up, dress out, dress up, enhance, enrich, festoon, finish, fix up, frill, furbish, garnish, gild, grace, gussy up, idealize, illuminate, jazz up, ornament, paint, perfect, prank, renovate, spruce up, trim
  2. verb honor and give medal
    Synonyms: cite, laureate, pin medal on, plume

لغات هم‌خانواده decorate

ارجاع به لغت decorate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decorate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decorate

لغات نزدیک decorate

پیشنهاد بهبود معانی