Divest

daɪˈvest / / də- daɪˈvest / / də-
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
بی‌بهره کردن، محروم کردن، عاری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- They divested him of his clothes.
- لباسهای او را کندند.
- trees divested of their leaves
- درختانی که برگهای خود را از دست داده بودند
- He divested himself of his holdings in that company.
- او دارایی خود در آن شرکت را آب کرد (رد کرد).
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد divest

  1. verb dispossess; take off
    Synonyms: bankrupt, bare, bereave, bleed, denudate, denude, deprive, despoil, disinherit, dismantle, disrobe, ditch, doff, dump, eighty-six, lose, milk, oust, plunder, remove, rob, seize, spoil, strip, take from, unclothe, uncover, undress, unload
    Antonyms: clothe, cover, invest, possess, take

ارجاع به لغت divest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «divest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/divest

لغات نزدیک divest

پیشنهاد بهبود معانی