با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Milk

mɪlk mɪlk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    milked
  • شکل سوم:

    milked
  • سوم‌شخص مفرد:

    milks
  • وجه وصفی حال:

    milking
  • شکل جمع:

    milks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun A1
شیر، شیره گیاهی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- cow's milk
- شیر گاو
- A baby drinks milk.
- بچه شیر می‌خورد.
- mother's milk
- شیر مادر
- He drank a glass of milk.
- او یک لیوان شیر نوشید.
- milk of magnesia
- شیر منیزی
- milk of bismuth
- شیر بیسموت
- This ewe is unable to milk her babies.
- این میش قادر به شیردادن به بچه‌هایش نیست.
- The grandchildren regularly milked their grandmother for money.
- نوه‌ها مدام از مادر‌بزرگشان پول درمی‌کشیدند.
- He milked news from any source he could.
- او از هر منبعی که می‌توانست خبر می‌کشید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
دوشیدن
- This goat is milked twice a day.
- این بز را روزی دوبار می‌دوشند.
verb - transitive
شیره کشیدن از
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد milk

  1. noun liquid produced by mammals
    Synonyms: buttermilk, chalk, condensed, cream, evaporated, formula, goat, half-and-half, homogenized, laiche, low fat, moo juice, pasteurized, powdered, raw, skim, two-percent, whole
  2. verb tap; exploit
    Synonyms: bleed, drain, draw off, elicit, empty, evince, evoke, exhaust, express, extort, extract, fleece, impose on, let out, press, pump, siphon, suck, take advantage, take out, use, wring
    Antonyms: hoard, save

Collocations

  • coconut milk

    شیر نارگیل (آبی که در وسط نارگیل قرار دارد)

    شیره‌ی نارگیل

Idioms

ارجاع به لغت milk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «milk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/milk

لغات نزدیک milk

پیشنهاد بهبود معانی