فشردن، چلاندن، بهزور گرفتن، غصب کردن، انتزاع کردن، پیچاندن، منحرف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Sherry wrung the clothes out before hanging them on the line.
قبل از آویختن لباسها روی رجه شری آنها را چلاند.
wealth wrung from the work of others
ثروتی که از کار دیگران به دست آمده است
A confession was wrung from him.
از او اقرار گرفتند.
... give or else the tyrant will wring it out of you.
.... بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.
He wanted to wring the ducks neck and eat it.
او میخواست گردن اردک را بپیچاند و آن را بخورد.
A cold smile wrung his mouth.
لبخند سردی دهان او را کج و معوج کرد.
She gave the towels another wring.
حولهها را یک بار دیگر چلاند.
The suffering of the orphans wrung my heart.
مصیبت آن یتیمان قلبم را به هم فشرد.
The mother stood outside the operating room, wringing her hands and crying.
مادر بیرون اتاق ایستاده بود و دستهای خود را بههم میفشرد و گریه میکرد.
(به نشان نگرانی یا نومیدی و یا غم و غیره) دستهای خود را بههم مالیدن، به هم فشردن
(عامیانه) کشتن، خفه کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wring» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wring