با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Wrench

rentʃ rentʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    wrenches

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
نقشه فریبنده، عمل تند و وحشیانه، آچار، آچار فرانسه، تند، چرخش، پیچ دادن، پیچ خوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- monkey wrench
- آچار فرانسه، آچار لوله
- crescent wrench
- آچار یک سر
- double-ended wrench
- آچار دو سر
- He wrenched the door off its hinges.
- در را با یک تکان از پاشنه درآورد.
- to loosen rusty nuts by wrenching
- با پیچاندن شدید مهره‌های زنگ‌زده را شل کردن
- The storm wrenched young trees off the ground.
- توفان درختان جوان را از جا کند.
- Suspense was wrenching at (the pit of) his stomach.
- هیجان دلش را به پیچ و تاب آورده بود.
- She fell and wrenched her ankle.
- او افتاد و مچ پایش پیچ خورد.
- a wrenched back
- کمر ضرب‌دیده
- They wrenched meanings to suit their own political purposes.
- آن‌ها معانی را تحریف می‌کردند تا با هدف‌های سیاسی آنان جور دربیاید.
- Jaffar pulled the handle off with a wrench.
- جعفر با یک تکان دسته را کند.
- Naheed fell and gave her ankle a wrench.
- ناهید افتاد و مچ پایش پیچ خورد.
- Leaving her parents was a great wrench for the bride.
- ترک والدین برای عروس درد بزرگی بود.
- Hard luck threw a wrench into his plans.
- بدبیاری، نقشه‌های او را به‌هم زد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wrench

  1. verb jerk, force violently
    Synonyms: bend, coerce, compel, contort, dislocate, dislodge, distort, drag, exact, extract, pervert, pinch, pull, rend, rip, screw, sprain, squeeze, strain, tear, tug, tweak, twist, wrest, wring, yank

Idioms

ارجاع به لغت wrench

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wrench» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wrench

لغات نزدیک wrench

پیشنهاد بهبود معانی