گذشتهی ساده:
pulledشکل سوم:
pulledسومشخص مفرد:
pullsوجه وصفی حال:
pullingتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جلو زدن، سبقت گرفتن، پیش افتادن
از هم باز شدن
(برای جلوگیری از دعوا و تنش) از هم جدا کردن
خراب کردن، ویران کردن
غلبه کردن، چیره شدن
کاستن، کم کردن، پایین بردن
حقوق گرفتن
به نفع کسی تبلیغ کردن یا هورا کشیدن یا فعالیت کردن
جلوگیری کردن، مانع شدن، مهار کردن
دستگیر کردن، توقیف کردن
به داخل کشیدن، به دست آوردن، جذب کردن
(اتومبیل یا قطار) رسیدن
انجام دادن، راست و ریس کردن (با موفقیت و علیرغم دشواری)
راه افتادن (اتومبیل)
درآوردن، از تن کندن (لباس)
توقف کردن، پارک کردن (کنار جایی) (اتومبیل)
لاین عوض کردن، شروع به حرکت کردن (با ماشین)
عقبنشینی کردن
توقف کردن
رفتن، عزیمت کردن، راهی شدن، ترک کردن، بیرون آمدن، خارج شدن
کنار زدن، کنار بردن (ماشین و غیره)
(بیماری یا گرفتاری و غیره را) پشت سر گذاشتن، بهبود یافتن
در تنگنا کمک کردن، در سختی به کسی کمک کردن
ایستادن، متوقف کردن
سرزنش کردن، ملامت کردن
دهنکجی کردن، شکلک درآوردن
قیافه گرفتن، قیافه عوض کردن، ژست گرفتن
بهخود آمدن، خود را جمع و جور کردن، عنان اختیار را از کف ندادن
pull the wool over someone's eyes
گول زدن، سر کسی شیره مالیدن، سر کسی کلاه گذاشتن، فریب دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pull» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pull