فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pull

pʊl pʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pulled
  • شکل سوم:

    pulled
  • سوم شخص مفرد:

    pulls
  • وجه وصفی حال:

    pulling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive A2
    کشیدن، به طرف خود کشیدن، کندن، چیدن
    • - to pull a raid
    • - اقدام به حمله‌ی ناگهانی کردن
    • - The police pulled us over.
    • - پلیس ما را متوقف کرد.
    • - The race pulled a large crowd.
    • - مسابقه تماشاچیان فراوانی را جلب کرد.
    • - The horse was pulling the cart.
    • - اسب گاری را می‌کشید.
    • - to pull a wheel from a car
    • - چرخ ماشین را درآوردن
    • - to pull a plant by the root
    • - گیاهی را از ریشه کندن
    • - to pull a cork from a bottle
    • - چوب‌پنبه را از بطری درآوردن
    • - to pull a rifle's trigger
    • - ماشه‌ی تفنگ را کشیدن
    • - to pull a drawer
    • - کشو را کشیدن
    • - Suddenly she pulled a gun.
    • - ناگهان هفت‌تیر کشید.
    • - to pull a tooth
    • - دندان کشیدن
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • verb - transitive
    انجام دادن، به انجام رساندن
  • verb - transitive
    خودداری کردن، جلوگیری کردن
    • - to pull one's punches
    • - از مشت محکم زدن خودداری کردن
  • verb - transitive
    (عضله) ضرب دیدن، ضرب دیده کردن
    • - to pull a muscle
    • - ضرب دیدن عضله
  • noun countable
    جرعه، قلپ
    • - She took a pull at the water.
    • - یک جرعه از آب را نوشید.
  • noun countable
    (سیگار و غیره) پک
    • - He took a pull at his pipe.
    • - یک پک به پیپ خود زد.
  • noun countable
    کشش، گیرایی، جاذبه
  • noun countable
    کار سخت
    • - It's a long pull up the hill.
    • - بالارفتن از تپه کاری سخت و طولانی است.
  • noun countable
    طناب
    • - a bellpull
    • - طناب زنگ
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pull

  1. verb drawing something with force
    Synonyms: cull, dislocate, drag, evolve, extract, gather, haul, heave, jerk, lug, paddle, pick, pluck, remove, rend, rip, row, schlepp, sprain, strain, stretch, take out, tear, tow, trail, truck, tug, twitch, uproot, weed, wrench, yank
    Antonyms: push
  2. verb attract
    Synonyms: draw, entice, get, lure, magnetize, obtain, pick up, secure, win
    Antonyms: deter, repel, repulse

Phrasal verbs

  • pull ahead

    جلو زدن، سبقت گرفتن، پیش افتادن

  • pull apart

    از هم باز شدن

    (برای جلوگیری از دعوا و تنش) از هم جدا کردن

  • pull down

    خراب کردن، ویران کردن

    غلبه کردن، چیره شدن

    کاستن، کم کردن، پایین بردن

    حقوق گرفتن

  • pull for

    به نفع کسی تبلیغ کردن یا هورا کشیدن یا فعالیت کردن

  • pull in

    جلوگیری کردن، مانع شدن، مهار کردن

    دستگیر کردن، توقیف کردن

    به داخل کشیدن، به دست آوردن، جذب کردن

    (اتومبیل یا قطار) رسیدن

  • pull off

    انجام دادن، راست و ریس کردن (با موفقیت و علی‌رغم دشواری)

    راه افتادن (اتومبیل)

    درآوردن، از تن کندن (لباس)

    توقف کردن، پارک کردن (کنار جایی) (اتومبیل)

  • pull out

    لاین عوض کردن، شروع به حرکت کردن (با ماشین)

    عقب‌نشینی کردن

    توقف کردن

    رفتن، عزیمت کردن، راهی شدن، ترک کردن، بیرون آمدن، خارج شدن

  • pull over

    کنار زدن، کنار بردن (ماشین و غیره)

    کنار زدن، کنار بردن (ماشین و غیره)

    کنار زدن، کنار بردن (ماشین و غیره)

    پلیور (نوعی لباس بافتنی جلو بسته)

  • pull through

    (بیماری یا گرفتاری و غیره را) پشت سر گذاشتن، بهبود یافتن

    در تنگنا کمک کردن، در سختی به کسی کمک کردن

  • pull up

    ایستادن، متوقف کردن

    سرزنش کردن، ملامت کردن

Idioms

  • pull a face

    دهن‌کجی کردن، شکلک درآوردن

    قیافه گرفتن، قیافه عوض کردن، ژست گرفتن

  • pull oneself together

    به‌خود آمدن، خود را جمع و جور کردن، عنان اختیار را از کف ندادن

ارجاع به لغت pull

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pull» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pull

پیشنهاد بهبود معانی