گوشک، گوشپوش، آویزه، دسته یا هرچیزی که بهوسیلهی آن چیزی را حمل یا بیاویزند، هر عضو جلو آمده چیزی، دیرک، تیر، آدم کلهخر، کودن، عذاب دادن، بهزورکشیدن، کشیدن و بردن، قالب زدن (بهزور)، گنجانیدن، پس زدن دهنه اسب، سنگین حرکت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I had to lug her suitcases too.
مجبور بودم چمدانهای او را هم دنبال خود بکشم.
They lugged him out of the room.
او را کشانکشان از اتاق بیرون بردند.
to put the lug on
پول در کشیدن از (برای کارهای انتخاباتی)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lug» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lug