امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Convey

kənˈveɪ kənˈveɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    conveyed
  • شکل سوم:

    conveyed
  • سوم‌شخص مفرد:

    conveys
  • وجه وصفی حال:

    conveying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
رساندن، بردن، حمل کردن، نقل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- This word does not convey your meaning.
- این واژه، معنی مورد‌نظر شما را نمی‌رساند.
- the message conveyed by her words...
- پیامی که از کلمات او دریافت می‌شد...
- The article conveyed the impression that he would resign.
- مقاله حاکی از این بود که او استعفا خواهد داد.
- Convey my greetings to him.
- سلام مرا به او برسانید.
- A chimney conveys smoke to the outside.
- دود هنج (یا لوله‌ی بخاری) دود را به خارج می‌برد.
- The nurses conveyed the wounded to the operating room.
- پرستاران زخمی‌ها را به اتاق عمل بردند.
- The media quickly conveyed the news.
- رسانه‌ها خبر را به‌سرعت انتقال دادند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد convey

  1. verb transport
    Synonyms: back, bear, bring, carry, channel, conduct, dispatch, ferry, fetch, forward, funnel, grant, guide, hump, lead, lug, move, pack, pipe, ride, schlepp, send, shoulder, siphon, support, tote, traject, transfer, transmit, truck
    Antonyms: hold, keep, maintain, retain
  2. verb express message
    Synonyms: break, carry, communicate, conduct, disclose, impart, make known, pass on, project, put across, relate, reveal, send, tell, transmit
    Antonyms: keep secret, refrain, withhold

ارجاع به لغت convey

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convey» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convey

لغات نزدیک convey

پیشنهاد بهبود معانی