گذشتهی ساده:
impartedشکل سوم:
impartedسومشخص مفرد:
impartsوجه وصفی حال:
impartingسهم بردن، بهرهمند شدن از، رساندن، ابلاغ کردن، افشا کردن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She imparted her fortune to the needy.
او دارایی خود را میان نیازمندان تقسیم کرد.
Her presence imparted an air of dignity to the ceremony.
حضور او به مراسم عظمت بخشید.
He imparted his secret to no one.
او راز خود را به کسی نگفت.
The news that I wish to impart to you is not happy.
خبری که میخواهم به شما بدهم خوش نیست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impart» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impart