گذشتهی ساده:
relinquishedشکل سوم:
relinquishedسومشخص مفرد:
relinquishesوجه وصفی حال:
relinquishingول کردن، رها کردن، چشم پوشیدن، کنار گذاشتن، صرفنظر کردن، واگذار کردن
Relinquishing power is harder than seizing it.
رهاکردن قدرت از به دستآوردن آن سختتر است.
The project was deferred not relinquished.
طرح به تأخیر افتاد؛ ولی از آن صرفنظر نشد.
We have not yet relinquished our hope of victory.
ما هنوز امید به پیروزی را از دست ندادهایم.
to relinquish one's legal rights
از حقوق قانونی خود چشمپوشی کردن
The idea of relinquishing teaching
فکر دست کشیدن از معلمی
از دست دادن، رها کردن، ول کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He relinquished his grip on his armchair.
صندلی دستهدار را که با دست گرفته بود، ول کرد.
She was forced to relinquish the bag during the robbery.
او مجبور شد کیف را در جریان سرقت از رها کند.
the territories which they had relinquished
سرزمینهایی که از دست داده بودند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «relinquish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relinquish