با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Forgo

fɔːrˈɡoʊ fɔːˈɡəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    forwent
  • شکل سوم:

    forgone
  • سوم شخص مفرد:

    forgoes
  • وجه وصفی حال:

    forgoing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    چشم پوشیدن از، صرف‌نظر کردن از، رها کردن، خودداری کردن از
    • - Let us forgo formality!
    • - بیایید تعارف را کنار بگذاریم!
    • - She decided to forgo her vacation and stay by her uncle's bedside.
    • - او تصمیم گرفت از تعطیلات خود صرف‌نظر کند و در کنار بستر عمویش بماند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد forgo

  1. verb give up, do without
    Synonyms: abandon, abdicate, abjure, abstain, cede, desist, eschew, forbear, forsake, give in, go on the wagon, leave alone, leave out, pack in, pass, pass on, pass up, quit, refrain, relinquish, renounce, resign, resist, sacrifice, sit out, surrender, swear off, take the cure, take the oath, waive, yield
    Antonyms: continue, indulge, keep, use

ارجاع به لغت forgo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «forgo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/forgo

لغات نزدیک forgo

پیشنهاد بهبود معانی