گذشتهی ساده:
desistedشکل سوم:
desistedسومشخص مفرد:
desistsوجه وصفی حال:
desistingبازایستادن، دست برداشتن از، دست کشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I wish you would desist from bombarding newspapers with letters.
دلم میخواهد که دست از نامهپرانی به روزنامهها برداری.
The court ordered him to desist from putting his garbage in the street.
دادگاه به او دستور داد که از قرار دادن زباله در خیابان دست بردارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «desist» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/desist