به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Desk

desk desk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    desks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    میز، میز تحریر
    • - She sat behind her desk and wrote two letters.
    • - او پشت میز کارش نشست و دو نامه نوشت.
    • - an office desk
    • - میز اداره
    • - a speaker's desk
    • - میز سخنران
    • - Call the hotel desk and ....
    • - به اطلاعات هتل زنگ بزن و ....
    • - an information desk
    • - میز اطلاعات
    • - If I'm not in, leave a message at the hotel desk.
    • - اگر نبودم در دفتر هتل پیام بگذارید.
    • - He is in charge of the city desk.
    • - او متصدی بخش گزارش‌های شهری است.
    • - a desk job
    • - پشت‌ میز نشینی، کار پشت میزی، کار دفتری
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد desk

  1. noun table
    Synonyms: counter, davenport, escritoire, lecturn, reading stand, rolltop, school desk, secretary, workspace, writing desk

ارجاع به لغت desk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «desk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/desk

لغات نزدیک desk

پیشنهاد بهبود معانی