گذشتهی ساده:
counteredشکل سوم:
counteredوجه وصفی حال:
counteringشکل جمع:
countersپیشخان (پیشخوان هم مینویسند) (میز بزرگ و مسطحی که متصدی مغازه، بانک، رستوران و غیره پشت آن مینشیند و به مراجعهکننده خدمت میکند)
A fat man was standing behind the medicine counter.
مرد چاقی پشت پیشخان داروها ایستاده بود.
The cashier greeted customers behind the counter.
صندوقدار پشت پیشخوان از مشتریان استقبال کرد.
انگلیسی آمریکایی پیشخان (پیشخوان هم مینویسند)، کانتر (آشپزخانه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The chef wiped down the counter after preparing the meal.
سرآشپز بعد از آماده کردن غذا، پیشخان را دستمال کشید.
The counter was cluttered with pots and pans.
کانتر پر از قابلمه و تابه بود.
ژتون (در بازیهای کازینویی یا در میخانه)
The poker player stacked his counters in neat rows.
بازیکن پوکر ژتونهایش را در ردیفهای منظمی چیده بود.
Each counter gleamed under the dim lights of the tavern.
هر ژتون زیر لامپهای کمنور میخانه میدرخشید.
–شمار (در ترکیب)، شمارنده (دستگاه یا شخصی که میشمارد)
The bank teller used a bill-counter to count the money.
کارمند بانک برای شمردن پول از اسکناسشمار استفاده کرد.
The counter at the store was broken, so they had to manually count the money.
شمارندهی فروشگاه خراب بود، بنابراین آنها مجبور شدند پول را بهصورت دستی بشمارند.
The counter tallied the number of customers that entered the store.
شمارنده تعداد مشتریانی که وارد فروشگاه شده بودند شمرد.
ورزش حرکت یا فرار مخالف جریان بازی (در فوتبال آمریکایی)
The counter was executed perfectly, fooling the defense.
حرکت مخالف جریان بازی عالی اجرا شد و دفاع را فریب داد.
The coach called for a counter run.
مربی خواستار فرار مخالف جریان بازی شد.
ورزش مشت متقابل (در بوکس)
His trainer emphasized the importance of timing and accuracy when executing a counter.
مربی او بر اهمیت زمانبندی و دقت در زدن مشت متقابل تأکید کرد.
He blocked the incoming punch with a powerful counter.
ضربهی مشت وارده را با مشت متقابل قوی مهار کرد.
مقابله کردن، عمل متقابل کردن
It's important to counter any negative feedback with positivity.
مقابله کردن با هرگونه بازخورد منفی با مثبتکرداری بسیار مهم است.
The company must be prepared to counter any potential threats to its reputation.
شرکت باید آمادهی عمل متقابل در مقابل هرگونه تهدید احتمالی برای شهرت خود باشد.
تلافی کردن (با پاسخگویی)
We decided to counter their propaganda.
تصمیم گرفتیم که جوسازی آنها را تلافی کنیم.
He criticised my behavior and I countered by referring to his bouts of drunkenness.
او از رفتار من انتقاد کرد و من هم با اشاره به بدمستیهای او تلافی کردم.
ورزش مشت متقابل زدن (در بوکس)
The boxer trained vigorously to improve his ability to counter.
بوکسور بهشدت تمرین کرد تا تواناییاش در زدن مشت متقابل را بهتر کند.
After being hit, he immediately countered.
او پس از ضربه خوردن، بیدرنگ مشت متقابل زد.
(بر) خلافِ، (بر) عکسِ
He acted counter to the wishes of his father.
او برخلاف خواستههای پدرش عمل کرد.
The new policies run counter to our previous strategy.
سیاستهای جدید عکس راهبرد پیشین ما است.
در جهت مخالف
The car went counter to the flow of traffic.
خودرو در جهت مخالف جریان ترافیک حرکت کرد.
He was walking counter to the wind.
در جهت مخالف باد راه میرفت.
ضد-، پاد-، متقابل
The military strategists planned a swift counteroffensive after the enemy's surprise attack.
راهبردشناسهای نظامی پس از حملهی غافلگیرانهی دشمن، ضد حملهی سریع را طراحی کردند.
The enemy's counterattack was relentless, but ultimately unsuccessful.
حملهی متقابل دشمن بیامان اما درنهایت ناموفق بود.
دارایی، امتیاز (برای چانهزنی)
The antique bookshelf served as a valuable counter in our negotiation.
این قفسهی کتاب آنتیک بهعنوان داراییاش ارزشمند در مذاکرهی ما عمل کرد.
Our extensive customer base was our main counter in negotiations.
مشتریان گستردهی ما امتیاز اصلی ما در مذاکرات بود.
(دریانوردی) جلوآمدگی پاشنه (در برخی قایقها)
He admired the carvings on the wooden counter of the old fishing boat.
حکاکیهای جلوآمدگی پاشنهی قایق ماهیگیری قدیمی را تحسین کرد.
The boat's counter provided extra stability.
جلوآمدگی پاشنهی قایق استحکام بیشتری را فراهم میکرد.
سفتکنندهی پاشنه (کفش)
A counter can prevent the shoe from losing its shape over time.
سفتکنندهی پاشنه میتواند از از شکل افتادن کفش به مرور زمان جلوگیری کند.
The shoemaker added a sturdy counter to the heel of the boots.
کفشدوز سفتکنندهی محکمی به پاشنهی چکمهها اضافه کرد.
غیرهمسو، متقابل
His counter arguments only served to deepen the divide between the two sides.
استدلالهای غیرهمسوی او تنها به تعمیق شکاف بین دو طرف کمک کرد.
The counter reaction to the new policy was swift.
واکنش متقابل به سیاست جدید سریع بود.
دستگاه سنجشگر پرتوافشانی اتمی، شمارگر گایگر - مولر
مخفیانه (و بهطور معمول بهطور غیرقانونی)، قاچاقی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «counter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/counter