آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ تیر ۱۴۰۳

    Counter

    ˈkaʊnt̬ər ˈkaʊntə

    گذشته‌ی ساده:

    countered

    شکل سوم:

    countered

    وجه وصفی حال:

    countering

    شکل جمع:

    counters

    معنی counter | جمله با counter

    noun countable B2

    پیشخان (پیشخوان هم می‌نویسند) (میز بزرگ و مسطحی که متصدی مغازه، بانک، رستوران و غیره پشت آن می‌نشیند و به مراجعه‌کننده خدمت می‌کند)

    A fat man was standing behind the medicine counter.

    مرد چاقی پشت پیشخان داروها ایستاده بود.

    The cashier greeted customers behind the counter.

    صندوقدار پشت پیشخوان از مشتریان استقبال کرد.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی پیشخان (پیشخوان هم می‌نویسند)، کانتر (آشپزخانه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The chef wiped down the counter after preparing the meal.

    سرآشپز بعد از آماده کردن غذا، پیشخان را دستمال کشید.

    The counter was cluttered with pots and pans.

    کانتر پر از قابلمه و تابه بود.

    noun countable C2

    ژتون (در بازی‌های کازینویی یا در میخانه)

    The poker player stacked his counters in neat rows.

    بازیکن پوکر ژتون‌هایش را در ردیف‌های منظمی چیده بود.

    Each counter gleamed under the dim lights of the tavern.

    هر ژتون زیر لامپ‌های کم‌نور میخانه می‌درخشید.

    noun countable

    –شمار (در ترکیب)، شمارنده (دستگاه یا شخصی که می‌شمارد)

    The bank teller used a bill-counter to count the money.

    کارمند بانک برای شمردن پول از اسکناس‌شمار استفاده کرد.

    The counter at the store was broken, so they had to manually count the money.

    شمارنده‌ی فروشگاه خراب بود، بنابراین آن‌ها مجبور شدند پول را به‌صورت دستی بشمارند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The counter tallied the number of customers that entered the store.

    شمارنده تعداد مشتریانی که وارد فروشگاه شده بودند شمرد.

    noun countable

    ورزش حرکت یا فرار مخالف جریان بازی (در فوتبال آمریکایی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The counter was executed perfectly, fooling the defense.

    حرکت مخالف جریان بازی عالی اجرا شد و دفاع را فریب داد.

    The coach called for a counter run.

    مربی خواستار فرار مخالف جریان بازی شد.

    noun countable

    ورزش مشت متقابل (در بوکس)

    His trainer emphasized the importance of timing and accuracy when executing a counter.

    مربی او بر اهمیت زمان‌بندی و دقت در زدن مشت متقابل تأکید کرد.

    He blocked the incoming punch with a powerful counter.

    ضربه‌ی مشت وارده را با مشت متقابل قوی مهار کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    مقابله کردن، عمل متقابل کردن

    It's important to counter any negative feedback with positivity.

    مقابله کردن با هرگونه بازخورد منفی با مثبت‌کرداری بسیار مهم است.

    The company must be prepared to counter any potential threats to its reputation.

    شرکت باید آماده‌ی عمل متقابل در مقابل هرگونه تهدید احتمالی برای شهرت خود باشد.

    verb - transitive

    تلافی کردن (با پاسخ‌گویی)

    We decided to counter their propaganda.

    تصمیم گرفتیم که جوسازی آن‌ها را تلافی کنیم.

    He criticised my behavior and I countered by referring to his bouts of drunkenness.

    او از رفتار من انتقاد کرد و من هم با اشاره به بدمستی‌های او تلافی کردم.

    verb - intransitive verb - transitive

    ورزش مشت متقابل زدن (در بوکس)

    The boxer trained vigorously to improve his ability to counter.

    بوکسور به‌شدت تمرین کرد تا توانایی‌اش در زدن مشت متقابل را بهتر کند.

    After being hit, he immediately countered.

    او پس از ضربه خوردن، بی‌درنگ مشت متقابل زد.

    adverb C2

    (بر) خلافِ، (بر) عکسِ

    He acted counter to the wishes of his father.

    او برخلاف خواسته‌های پدرش عمل کرد.

    The new policies run counter to our previous strategy.

    سیاست‌های جدید عکس راهبرد پیشین ما است.

    adverb C2

    در جهت مخالف

    The car went counter to the flow of traffic.

    خودرو در جهت مخالف جریان ترافیک حرکت کرد.

    He was walking counter to the wind.

    در جهت مخالف باد راه می‌رفت.

    prefix

    ضد-، پاد-، متقابل

    The military strategists planned a swift counteroffensive after the enemy's surprise attack.

    راهبردشناس‌های نظامی پس از حمله‌ی غافل‌گیرانه‌ی دشمن، ضد حمله‌ی سریع را طراحی کردند.

    The enemy's counterattack was relentless, but ultimately unsuccessful.

    حمله‌ی متقابل دشمن بی‌امان اما درنهایت ناموفق بود.

    noun

    دارایی، امتیاز (برای چانه‌زنی)

    The antique bookshelf served as a valuable counter in our negotiation.

    این قفسه‌ی کتاب آنتیک به‌عنوان دارایی‌اش ارزشمند در مذاکره‌ی ما عمل کرد.

    Our extensive customer base was our main counter in negotiations.

    مشتریان گسترده‌ی ما امتیاز اصلی ما در مذاکرات بود.

    noun countable

    (دریانوردی) جلوآمدگی پاشنه (در برخی قایق‌ها)

    He admired the carvings on the wooden counter of the old fishing boat.

    حکاکی‌های جلوآمدگی پاشنه‌ی قایق ماهیگیری قدیمی را تحسین کرد.

    The boat's counter provided extra stability.

    جلوآمدگی پاشنه‌ی قایق استحکام بیشتری را فراهم می‌کرد.

    noun

    سفت‌کننده‌ی پاشنه (کفش)

    A counter can prevent the shoe from losing its shape over time.

    سفت‌کننده‌ی پاشنه می‌تواند از از شکل افتادن کفش به مرور زمان جلوگیری کند.

    The shoemaker added a sturdy counter to the heel of the boots.

    کفش‌دوز سفت‌کننده‌ی محکمی به پاشنه‌ی چکمه‌ها اضافه کرد.

    adjective

    غیرهمسو، متقابل

    His counter arguments only served to deepen the divide between the two sides.

    استدلال‌های غیرهمسوی او تنها به تعمیق شکاف بین دو طرف کمک کرد.

    The counter reaction to the new policy was swift.

    واکنش متقابل به سیاست جدید سریع بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد counter

    1. adjective opposite, opposing
      Synonyms:
      opposed against adverse contrary conflicting reverse anti contradictory contrasting opposing obstructive impeding antithetical diametric polar converse antagonistic antipodal antipodean obverse hindering
      Antonyms:
      same equal similar agreeing corresponding concurring corroborating
    1. adverb contrary, reverse
      Synonyms:
      against opposite versus conversely contrarily contrariwise in defiance of at variance with
      Antonyms:
      similarly equally same
    1. verb answer, respond in retaliation
      Synonyms:
      respond answer oppose resist retaliate return match offset counteract meet foil frustrate hinder cross circumvent parry ward off beat buck ruin disappoint vie pit take on backtalk play off counterwork contravene hit back fly in the face of bilk have bone to pick thumbs down

    Collocations

    geiger-müller counter

    دستگاه سنجش‌گر پرتوافشانی اتمی، شمارگر گایگر - مولر

    Idioms

    under-the-counter

    مخفیانه (و به‌طور معمول به‌طور غیرقانونی)، قاچاقی

    لغات هم‌خانواده counter

    noun
    count, recount, counter
    adjective
    countable, countless
    verb - transitive
    count, recount

    سوال‌های رایج counter

    گذشته‌ی ساده counter چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده counter در زبان انگلیسی countered است.

    شکل سوم counter چی میشه؟

    شکل سوم counter در زبان انگلیسی countered است.

    شکل جمع counter چی میشه؟

    شکل جمع counter در زبان انگلیسی counters است.

    وجه وصفی حال counter چی میشه؟

    وجه وصفی حال counter در زبان انگلیسی countering است.

    ارجاع به لغت counter

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «counter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/counter

    لغات نزدیک counter

    • - countdown
    • - countenance
    • - counter
    • - counter check
    • - counter criticism
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.