گذشتهی ساده:
recountedشکل سوم:
recountedسومشخص مفرد:
recountsوجه وصفی حال:
recountingشکل جمع:
recountsبرشمردن، یکایک گفتن، تعریف کردن، شرح دادن، بازگفتن
In this book, he recounts the adventures of his journey.
در این کتاب ماجراهای سفر خود را بازگو میکند.
one of the great cognoscenti recounts (this) from Ebn Abdolaziz
یکی از بزرگان اهل تمییز حکایت کند از ابنعبدالعزیز
They were busy recounting all their victories.
آنها سرگرم برشمردن پیروزیهای خود بودند.
مجددا شمردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They called for a recount of the votes.
آنان خواستار شمارش مجدد آرا شدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «recount» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/recount