گذشتهی ساده:
enumeratedشکل سوم:
enumeratedسومشخص مفرد:
enumeratesوجه وصفی حال:
enumeratingشمردن، شمارش کردن، احصا کردن، برشمردن
more birds than I could enumerate
پرندگانی بیش از آنچه که میتوانستم بشمارم
He enumerated the virtues of fasting.
او محسنات روزهگیری را برشمرد.
یکبهیک نام بردن، صورت دادن، مشخص کردن، معین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We need not enumerate our needs for him.
لازم نیست که نیازهای خود را برای او یکبهیک ذکر کنیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enumerate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enumerate