گذشتهی ساده:
countedشکل سوم:
countedسومشخص مفرد:
countsوجه وصفی حال:
countingشکل جمع:
countsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
به ضرر (کسی) تمام شدن
در زمرهی (چیزی) حساب کردن، به شمار آوردن
وارد گروه کردن، به حساب آوردن، در لیست قرار دادن
روی کسی یا چیزی حساب باز کردن، اعتماد کردن
از لیست خارج کردن، مستثنی کردن، راه ندادن، بیرون نگه داشتن
به حساب چیزی منظور شدن یا کردن
(دستور زبان) اسم شمارشپذیر
حساب (زمان یا اقلام و غیره) را نگه داشتن
حساب از دست کسی دررفتن
شکر خدا را به جای آوردن، موهبتهای خدا را برشمردن
شکر نعمت کردن، موهبتهای خدا را برشمردن
count one's chickens before they are hatched
جوجهها را قبل از پاییز شمردن
جوجه را قبل از پاییز شمردن
حذف کردن یا شدن، نبودن
تقاص پس دادن، ضرر چیزی را کشیدن، خسارت دیدن
don't count your chickens before they hatch
جوجه(ها) را آخر پاییز میشمارند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «count» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/count