آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آبان ۱۴۰۳

    Count

    kaʊnt kaʊnt

    گذشته‌ی ساده:

    counted

    شکل سوم:

    counted

    سوم‌شخص مفرد:

    counts

    وجه وصفی حال:

    counting

    شکل جمع:

    counts

    معنی count | جمله با count

    noun verb - transitive verb - intransitive adverb B1

    کنت، شمردن، حساب کردن، پنداشتن، فرض کردن

    noun verb - transitive verb - intransitive adverb

    شمار، شمردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    Can you count to five?

    می‌توانی تا پنج بشماری؟

    We counted the money.

    پول‌ها را شمردیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Can you count?

    می‌توانی بشماری؟ (می‌توانی حساب کنی؟)

    There are six of us, counting me.

    با من، شش نفر می‌شویم.

    I count myself very fortunate.

    من خود را خیلی خوشبخت می‌دانم.

    Money doesn't count.

    پول مهم نیست.

    His opinions count.

    عقاید او ارزشمند است.

    Each basket counts for two points.

    (بسکتبال) هر گل دو امتیاز دارد.

    You can't count on his friendship.

    روی دوستی او نمی‌شود حساب کرد.

    His count was wrong.

    شمارش او غلط بود، حسابش غلط بود.

    according to the official government count

    طبق آمار (محاسبه‌ی) رسمی دولت

    He was down for a count of seven.

    او هفت ثانیه (تا شمارش هفت) افتاده بود.

    He was found guilty on four counts.

    او در چهار مورد اتهام گناهکار شمرده شد.

    It would count heavily against you if you are absent!

    اگر غایب بشوید سخت به ضررتان تمام خواهد شد!

    I no longer count him among my friends.

    دیگر او را جزو دوستان خود به شمار نمی‌آورم.

    If you are going hiking, count me in.

    اگر برای پیاده‌روی می‌روید، من هم هستم.

    If you are going to drink, you can count me out.

    اگر می‌خواهید مشروب بخورید، من نیستم.

    The money you pay will count toward your pension.

    پولی که می‌دهید به حساب بازنشستگی شما افزوده خواهد شد.

    He keeps count of all expenditures.

    او حساب همه‌ی مخارج را دارد.

    I lost count of time.

    حساب زمان از دستم در رفت.

    I lost count of the (number of) guests.

    حساب (تعداد) مهمان‌ها از دستم در رفت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد count

    1. noun tally; number
      Synonyms:
      number sum total result outcome reckoning computation calculation enumeration tally whole poll toll
      Antonyms:
      guess estimate
    1. verb add, check in order
      Synonyms:
      add up total figure calculate compute sum tally cast up estimate reckon foot cipher enumerate number score take account of tell cast keep tab tick off numerate run down
      Antonyms:
      guess estimate
    1. verb consider, deem
      Synonyms:
      think regard judge deem consider rate look upon expect hope look esteem impute await
      Antonyms:
      ignore disregard
    1. verb have importance
      Synonyms:
      matter mean signify weigh tell import carry weight rate cut ice enter into consideration militate
    1. verb include
      Synonyms:
      include take into account take into consideration number among expect hope await look
      Antonyms:
      exclude

    Phrasal verbs

    count against

    به ضرر (کسی) تمام شدن

    count among

    در زمره‌ی (چیزی) حساب کردن، به شمار آوردن

    count in

    وارد گروه کردن، به حساب آوردن، در لیست قرار دادن

    count on

    روی کسی یا چیزی حساب باز کردن، اعتماد کردن

    count out

    از لیست خارج کردن، مستثنی کردن، راه ندادن، بیرون نگه داشتن

    Phrasal verbs بیشتر

    count toward

    به حساب چیزی منظور شدن یا کردن

    Collocations

    countable noun

    (دستور زبان) اسم شمارش‌پذیر

    keep count (of)

    حساب (زمان یا اقلام و غیره) را نگه داشتن

    lose count (of)

    حساب از دست کسی دررفتن

    Idioms

    count one's blessings

    شکر خدا را به جای آوردن، موهبت‌های خدا را برشمردن

    شکر نعمت کردن، موهبت‌های خدا را برشمردن

    count one's chickens before they are hatched

    جوجه‌ها را قبل از پاییز شمردن

    جوجه را قبل از پاییز شمردن

    count someone out

    حذف کردن یا شدن، نبودن

    count the cost (of something)

    تقاص پس دادن، ضرر چیزی را کشیدن، خسارت دیدن

    don't count your chickens before they hatch

    جوجه(ها) را آخر پاییز می‌شمارند

    لغات هم‌خانواده count

    • noun
      count, recount, counter
    • adjective
      countable, countless
    • verb - transitive
      count, recount

    سوال‌های رایج count

    گذشته‌ی ساده count چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده count در زبان انگلیسی counted است.

    شکل سوم count چی میشه؟

    شکل سوم count در زبان انگلیسی counted است.

    شکل جمع count چی میشه؟

    شکل جمع count در زبان انگلیسی counts است.

    وجه وصفی حال count چی میشه؟

    وجه وصفی حال count در زبان انگلیسی counting است.

    سوم‌شخص مفرد count چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد count در زبان انگلیسی counts است.

    ارجاع به لغت count

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «count» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/count

    لغات نزدیک count

    • - counselor
    • - counselorship
    • - count
    • - count against
    • - count among
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.