گذشتهی ساده:
countedشکل سوم:
countedسومشخص مفرد:
countsوجه وصفی حال:
countingشکل جمع:
countsکنت، شمردن، حساب کردن، پنداشتن، فرض کردن
شمار، شمردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Can you count to five?
میتوانی تا پنج بشماری؟
We counted the money.
پولها را شمردیم.
Can you count?
میتوانی بشماری؟ (میتوانی حساب کنی؟)
There are six of us, counting me.
با من، شش نفر میشویم.
I count myself very fortunate.
من خود را خیلی خوشبخت میدانم.
Money doesn't count.
پول مهم نیست.
His opinions count.
عقاید او ارزشمند است.
Each basket counts for two points.
(بسکتبال) هر گل دو امتیاز دارد.
You can't count on his friendship.
روی دوستی او نمیشود حساب کرد.
His count was wrong.
شمارش او غلط بود، حسابش غلط بود.
according to the official government count
طبق آمار (محاسبهی) رسمی دولت
He was down for a count of seven.
او هفت ثانیه (تا شمارش هفت) افتاده بود.
He was found guilty on four counts.
او در چهار مورد اتهام گناهکار شمرده شد.
It would count heavily against you if you are absent!
اگر غایب بشوید سخت به ضررتان تمام خواهد شد!
I no longer count him among my friends.
دیگر او را جزو دوستان خود به شمار نمیآورم.
If you are going hiking, count me in.
اگر برای پیادهروی میروید، من هم هستم.
If you are going to drink, you can count me out.
اگر میخواهید مشروب بخورید، من نیستم.
The money you pay will count toward your pension.
پولی که میدهید به حساب بازنشستگی شما افزوده خواهد شد.
He keeps count of all expenditures.
او حساب همهی مخارج را دارد.
I lost count of time.
حساب زمان از دستم در رفت.
I lost count of the (number of) guests.
حساب (تعداد) مهمانها از دستم در رفت.
به ضرر (کسی) تمام شدن
در زمرهی (چیزی) حساب کردن، به شمار آوردن
وارد گروه کردن، به حساب آوردن، در لیست قرار دادن
روی کسی یا چیزی حساب باز کردن، اعتماد کردن
از لیست خارج کردن، مستثنی کردن، راه ندادن، بیرون نگه داشتن
به حساب چیزی منظور شدن یا کردن
(دستور زبان) اسم شمارشپذیر
حساب (زمان یا اقلام و غیره) را نگه داشتن
حساب از دست کسی دررفتن
شکر خدا را به جای آوردن، موهبتهای خدا را برشمردن
شکر نعمت کردن، موهبتهای خدا را برشمردن
count one's chickens before they are hatched
جوجهها را قبل از پاییز شمردن
جوجه را قبل از پاییز شمردن
حذف کردن یا شدن، نبودن
تقاص پس دادن، ضرر چیزی را کشیدن، خسارت دیدن
don't count your chickens before they hatch
جوجه(ها) را آخر پاییز میشمارند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «count» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/count