آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Score

    skɔːr skɔː

    گذشته‌ی ساده:

    scored

    شکل سوم:

    scored

    سوم‌شخص مفرد:

    scores

    وجه وصفی حال:

    scoring

    شکل جمع:

    scores

    معنی score | جمله با score

    noun countable B1

    (در مسابقه و بازی) امتیاز، امتیازها، نتیجه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    keep (the) score

    (در مسابقه) حساب امتیاز را نگه داشتن

    the final score

    نتیجه‌ی نهایی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    on that/this score

    تا آن‌جاکه به این (موضوع) مربوط می‌شود، از این بابت، در این مورد

    noun countable

    (در امتحان و آزمایش) نمره

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    noun countable

    بریدگی، شکاف، خراش، خراشیدگی، خط

    noun countable

    صورت حساب، حساب

    noun countable

    دسته‌ی بیست‌تایی، بیست‌تایی

    by the score

    در یک دسته‌ی بیست‌تایی

    He lived four score years.

    (ادبی) هشتاد سال زیست.

    noun countable

    (در جمع) مقدار زیادی، تعداد زیادی، خیلی‌ها، خیلی

    noun countable

    (موسیقی) پارتیتور

    noun countable

    (فیلم، نمایش و غیره) موسیقی (متن)، موزیک (متن)

    verb - intransitive

    (در مسابقه و بازی) امتیاز به دست آوردن، (فوتبال و غیره) گل زدن

    verb - intransitive

    (در امتحان و آزمایش) نمره گرفتن

    verb - intransitive

    (در مسابقه و غیره) حساب امتیازات را نگه داشتن

    verb - intransitive

    به موفقیت دست یافتن، گل کردن

    verb - intransitive

    (در رابطه‌ی جنسی) ترتیبش را دادن، (با هم) خوابیدن، به هدف زدن

    verb - intransitive

    (در مورد مواد مخدر) جنس‌ گیر آوردن

    verb - transitive

    (امتیاز، نمره، موفقیت) کسب کردن، به دست آوردن

    score against somebody

    از کسی امتیاز گرفتن، از کسی پیش افتادن

    score over something

    از چیزی جلو افتادن، از چیزی پیش افتادن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    score off somebody

    از ... امتیاز گرفتن، از میدان به در بردن

    verb - transitive

    (فوتبال و غیره) گل زدن

    score a point/points against/off/over somebody

    (در مسابقه و بازی) امتیاز آوردن، (فوتبال و غیره) گل زدن

    verb - transitive

    (بازیکن) امتیاز دادن به

    verb - transitive

    خط انداختن، خراش دادن، خراشیدن، بریدن، خط خطی کردن

    score something out/score something through

    (نوشته) خط زدن، خط کشیدن روی

    verb - transitive

    به باد انتقاد گرفتن، مسخره کردن، دست انداختن

    verb - transitive

    نوشتن، تنظیم کردن، برای ارکستر تنظیم کردن، تصنیف کردن، ساختن، موسیقی ساختن برای

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد score

    1. noun large group; a great number
      Synonyms:
      crowd lot mass multitude throng army host flock swarm legion million hundred drove cloud very many myriad rout
    1. noun total, points
      Synonyms:
      sum amount number count result record average summary addition reckoning aggregate tally account tab summation outcome points rate mark grade final count stock
    1. noun musical arrangement
      Synonyms:
      music composition orchestration charts transcript
    1. noun obligation; account payable
      Synonyms:
      debt account bill charge invoice statement tab amount due total reckoning tally injury injustice grievance grudge
    1. verb keep count
      Synonyms:
      count total calculate add tally reckon record register enumerate keep tally chalk up rack up
    1. verb achieve, succeed
      Synonyms:
      get win gain attain reach secure succeed accomplish realize prosper flourish thrive arrive triumph make the grade pull off rack up chalk up notch connect impress make an impression procure gain advantage amass put over luck out make a killing hit pay dirt take the cake
      Antonyms:
      lose fail
    1. verb cut, nick
      Synonyms:
      scratch mark scrape slash gash nick graze indent slit notch line groove furrow deface mill serrate gouge cleave crosshatch
      Antonyms:
      smooth mend
    1. verb write a musical arrangement
      Synonyms:
      arrange adapt compose orchestrate set

    Idioms

    know the score

    (محاوره) اوضاع دست (کسی) بودن، از همه‌چیز خبر داشتن

    on more scores than one

    به دلایل مختلف، به چندین و چند دلیل

    لغات هم‌خانواده score

    • noun
      score, scorer
    • adjective
      scoreless
    • verb - intransitive
      score
    • verb - transitive
      outscore

    سوال‌های رایج score

    گذشته‌ی ساده score چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده score در زبان انگلیسی scored است.

    شکل سوم score چی میشه؟

    شکل سوم score در زبان انگلیسی scored است.

    شکل جمع score چی میشه؟

    شکل جمع score در زبان انگلیسی scores است.

    وجه وصفی حال score چی میشه؟

    وجه وصفی حال score در زبان انگلیسی scoring است.

    سوم‌شخص مفرد score چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد score در زبان انگلیسی scores است.

    ارجاع به لغت score

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «score» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/score

    لغات نزدیک score

    • - scorching
    • - scorching hot
    • - score
    • - score a goal
    • - score an own goal
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.