گذشتهی ساده:
scoredشکل سوم:
scoredسومشخص مفرد:
scoresوجه وصفی حال:
scoringشکل جمع:
scores(در مسابقه و بازی) امتیاز، امتیازها، نتیجه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
keep (the) score
(در مسابقه) حساب امتیاز را نگه داشتن
the final score
نتیجهی نهایی
on that/this score
تا آنجاکه به این (موضوع) مربوط میشود، از این بابت، در این مورد
بریدگی، شکاف، خراش، خراشیدگی، خط
صورت حساب، حساب
دستهی بیستتایی، بیستتایی
by the score
در یک دستهی بیستتایی
He lived four score years.
(ادبی) هشتاد سال زیست.
(در جمع) مقدار زیادی، تعداد زیادی، خیلیها، خیلی
(موسیقی) پارتیتور
(فیلم، نمایش و غیره) موسیقی (متن)، موزیک (متن)
(در مسابقه و بازی) امتیاز به دست آوردن، (فوتبال و غیره) گل زدن
(در امتحان و آزمایش) نمره گرفتن
(در مسابقه و غیره) حساب امتیازات را نگه داشتن
به موفقیت دست یافتن، گل کردن
(در رابطهی جنسی) ترتیبش را دادن، (با هم) خوابیدن، به هدف زدن
(در مورد مواد مخدر) جنس گیر آوردن
(امتیاز، نمره، موفقیت) کسب کردن، به دست آوردن
score against somebody
از کسی امتیاز گرفتن، از کسی پیش افتادن
score over something
از چیزی جلو افتادن، از چیزی پیش افتادن
score off somebody
از ... امتیاز گرفتن، از میدان به در بردن
(فوتبال و غیره) گل زدن
score a point/points against/off/over somebody
(در مسابقه و بازی) امتیاز آوردن، (فوتبال و غیره) گل زدن
(بازیکن) امتیاز دادن به
خط انداختن، خراش دادن، خراشیدن، بریدن، خط خطی کردن
score something out/score something through
(نوشته) خط زدن، خط کشیدن روی
به باد انتقاد گرفتن، مسخره کردن، دست انداختن
نوشتن، تنظیم کردن، برای ارکستر تنظیم کردن، تصنیف کردن، ساختن، موسیقی ساختن برای
(محاوره) اوضاع دست (کسی) بودن، از همهچیز خبر داشتن
به دلایل مختلف، به چندین و چند دلیل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «score» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/score