فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Portray

pɔːrˈtreɪ pɔːˈtreɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    portrayed
  • شکل سوم:

    portrayed
  • سوم شخص مفرد:

    portrays
  • وجه وصفی حال:

    portraying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive C2
    تصویر کشیدن، توصیف کردن، مجسم کردن
    • - Some of the most famous painters portrayed her.
    • - برخی از معروف‌ترین نقاش‌ها چهره‌اش را نقاشی کردند.
    • - This story portrays a rural scene.
    • - این داستان یک صحنه‌ی روستایی را نشان می‌دهد.
    • - In this film he portrays a murderer.
    • - در این فیلم او نقش یک آدم‌کش را بازی می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد portray

  1. verb represent, imitate
    Synonyms: act like, characterize, copy, delineate, depict, describe, draw, duplicate, figure, illustrate, image, impersonate, interpret, limn, mimic, paint, parody, photograph, picture, render, reproduce, simulate, sketch

ارجاع به لغت portray

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «portray» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/portray

لغات نزدیک portray

پیشنهاد بهبود معانی