Portray

pɔːrˈtreɪ pɔːˈtreɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    portrayed
  • شکل سوم:

    portrayed
  • سوم‌شخص مفرد:

    portrays
  • وجه وصفی حال:

    portraying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
تصویر کشیدن، توصیف کردن، مجسم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Some of the most famous painters portrayed her.
- برخی از معروف‌ترین نقاش‌ها چهره‌اش را نقاشی کردند.
- This story portrays a rural scene.
- این داستان یک صحنه‌ی روستایی را نشان می‌دهد.
- In this film he portrays a murderer.
- در این فیلم او نقش یک آدم‌کش را بازی می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد portray

  1. verb represent, imitate
    Synonyms: act like, characterize, copy, delineate, depict, describe, draw, duplicate, figure, illustrate, image, impersonate, interpret, limn, mimic, paint, parody, photograph, picture, render, reproduce, simulate, sketch

ارجاع به لغت portray

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «portray» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/portray

لغات نزدیک portray

پیشنهاد بهبود معانی