فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Mimic

ˈmɪmɪk ˈmɪmɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mimicked
  • شکل سوم:

    mimicked
  • سوم‌شخص مفرد:

    mimics
  • وجه وصفی حال:

    mimicking
  • شکل جمع:

    mimics

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
تقلید کردن، ادای کسی یا چیزی را درآوردن (معمولاً برای خنداندن دیگران)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He could mimic his boss well.
- او می‌توانست خوب ادای رئیسش را درآورد.
- He likes to mimic his teacher's funny walk.
- او دوست دارد راه رفتن خنده‌دار معلمش را تقلید کند.
- The comedian can mimic several celebrities perfectly.
- این کمدین می‌تواند چندین سلبریتی را به‌طور بی‌نقصی تقلید کند.
verb - transitive
شبیه‌سازی کردن، تقلید کردن
- Some synthetic hormones mimic the effects of natural ones in the body.
- برخی از هورمون‌های مصنوعی اثرات هورمون‌های طبیعی را در بدن شبیه‌سازی می‌کنند.
- The new material can mimic the properties of rubber, making it ideal for various applications.
- این ماده‌ی جدید می‌تواند خواص لاستیک را تقلید کند و آن را برای کاربردهای مختلف ایده‌آل می‌سازد.
noun countable
مقلد، تقلیدکار
- He is known as a talented mimic who can imitate various accents.
- او به‌عنوان تقلیدکاری بااستعداد شناخته می‌شود که می‌تواند لهجه‌های مختلف را تقلید کند.
- The mimic showcased his talent on stage, leaving the audience in awe.
- مقلد استعدادش را روی صحنه به نمایش گذاشت و مخاطبان را شگفت‌زده کرد.
adjective
وانمودشده، تقلید، تقلیدی
- Her mimic voice was so spot-on that it confused her friends.
- صدای تقلیدی او آن‌قدر دقیق بود که دوستانش را گیج کرد.
- The mimic competition showcased incredible talent among the participants.
- مسابقه‌ی تقلید استعدادهای شگفت‌انگیزی را در میان شرکت‌کنندگان به نمایش گذاشت.
- mimic tears
- اشکهای وانمودشده
- the mimic spears of the opera stage
- نیزه‌های دروغی (ساختگی) صحنه‌ی اپرا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mimic

  1. noun person who imitates
    Synonyms:
    imitator copycat actor player performer impressionist impersonator mime parrot comedian parodist caricaturist thespian trouper playactor mummer
  1. verb imitate, mock
    Synonyms:
    copy mock act simulate resemble mirror echo parrot ape personate play perform enact do fake sham caricature parody travesty burlesque pantomime mime ridicule copycat take off make fun of make believe do like go like ditto look like

ارجاع به لغت mimic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mimic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mimic

لغات نزدیک mimic

پیشنهاد بهبود معانی