Mimic

ˈmɪmɪk ˈmɪmɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mimicked
  • شکل سوم:

    mimicked
  • سوم‌شخص مفرد:

    mimics
  • وجه وصفی حال:

    mimicking
  • شکل جمع:

    mimics

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb
تقلید کردن، مسخرگی کردن، دست انداختن تقلیدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- mimic tears
- اشکهای وانمودشده
- the mimic spears of the opera stage
- نیزه‌های دروغی (ساختگی) صحنه‌ی اپرا
- He could mimic his boss well.
- او می‌توانست خوب ادای رئیسش را درآورد.
- to mimic the accent of a Kashani man
- تقلید لهجه‌ی یک مرد کاشی را درآوردن
- Some animals mimic their environment.
- برخی حیوانات با محیط خود همگون می‌شوند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mimic

  1. noun person who imitates
    Synonyms: actor, caricaturist, comedian, copycat, imitator, impersonator, impressionist, mime, mummer, parodist, parrot, performer, playactor, player, thespian, trouper
  2. verb imitate, mock
    Synonyms: act, ape, burlesque, caricature, copy, copycat, ditto, do, do like, echo, enact, fake, go like, impersonate, look like, make believe, make fun of, make like, mime, mirror, pantomime, parody, parrot, perform, personate, play, resemble, ridicule, sham, simulate, take off, travesty

ارجاع به لغت mimic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mimic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mimic

لغات نزدیک mimic

پیشنهاد بهبود معانی