گذشتهی ساده:
parrotedشکل سوم:
parrotedسومشخص مفرد:
parrotsوجه وصفی حال:
parrotingشکل جمع:
parrotsجانورشناسی طوطی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The parrot perched on the branch.
طوطی روی شاخه نشست.
She trained her parrot to say a few simple phrases.
به طوطیاش یاد داد چند عبارت ساده را بگوید.
طوطیوار گفتن، تکرار کردن (مثل طوطی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The students would often parrot their professor's lectures word for word
دانشجویان سخنرانیهای استاد خود را اغلب کلمهبهکلمه طوطیوار میگفتند.
He would parrot his friend's opinions.
او نظرات دوستش را مثل طوطی تکرار میکرد.
تقلیدگر، مقلد (شخص)
The parrot repeated everything the professor said during the lecture.
تقلیدگر تمام حرفهای استاد در طول سخنرانی را تکرار کرد.
The parrot journalist repeated the same talking points as his favorite politician without question.
روزنامهنگار مقلد همان صحبتهای سیاستمدار محبوبش را بدون پرسش تکرار کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «parrot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parrot