با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Recap

ˈriːkæp / / riːˈkæp ˈriːkæp / / riːˈkæp ˈriːkæp / / riːˈkæp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    recapped
  • شکل سوم:

    recapped
  • سوم‌شخص مفرد:

    recaps
  • وجه وصفی حال:

    recapping

معنی‌ها

noun countable
تکرار، تکرار دوره سیر تکامل، تکرار رشد و نمو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
verb - transitive
خلاصه کردن، به اختصار تکرار کردن، بازگو کردن
verb - transitive
زیست‌شناسی صفات ارثی را طی چند نسل تکرار کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد recap

  1. verb To give a recapitulation of the salient facts of
    Synonyms: recapitulate, abstract, epitomize, go over, review, run down, run-through, summarize, sum up, synopsize, wrap-up, reupholster, re-cover
  2. noun A summary at the end that repeats the substance of a longer discussion
    Synonyms: recapitulation, review
  3. noun A used automobile tire that has been remolded to give it new treads
    Synonyms: retread
  4. noun A condensation of the essential or main points of something
    Synonyms: recapitulation, rundown, run-through, sum, wrap-up, summary, summation, summing-up

ارجاع به لغت recap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «recap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/recap

لغات نزدیک recap

پیشنهاد بهبود معانی