آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ آبان ۱۴۰۴

    Report

    rɪˈpɔːrt rɪˈpɔːt

    گذشته‌ی ساده:

    reported

    شکل سوم:

    reported

    سوم‌شخص مفرد:

    reports

    وجه وصفی حال:

    reporting

    شکل جمع:

    reports

    معنی report | جمله با report

    verb - intransitive verb - transitive B1

    گزارش دادن، اطلاع دادن، خبر دادن، اعلام کردن، شرح دادن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Only report what I said not what you think I said.

    فقط آنچه را که گفتم شرح بده، نه آنچه را که فکر می‌کنی گفتم.

    A sailor reported land ahead.

    ملوانی اطلاع داد که خشکی نزدیک است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He reports the news every night from the radio.

    او هر شب اخبار را از رادیو گزارش می‌دهد.

    Fiction should confine itself to reporting emotion and behavior.

    داستان باید به بیان احساس و رفتار محدود باشد.

    They reported that they had gotten married secretly.

    آن‌ها اعلام کردند که مخفیانه ازدواج کرده‌اند.

    The news is reported twice a day.

    اخبار روزی دو بار گزارش می‌شود.

    the reporter assigned to report the trial

    خبرنگار مأمور گزارش دادن محاکمه

    a commentator who reports the football game

    گزارشگری که مسابقه‌ی فوتبال را گزارش می‌کند

    verb - transitive

    شکایت کردن، گزارش دادن، اطلاع دادن، لو دادن (به مقام مسئول)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The neighbors reported the noisy party to the police late at night.

    همسایه‌ها، مهمانی پرسروصدا را در نیمه‌شب به پلیس گزارش دادند.

    Students reported him to the dean for cheating during the exam.

    دانشجویان او را بابت تقلب در امتحان به رئیس دانشکده گزارش لو دادند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to report a car accident to the police

    تصادف اتومبیل را به پلیس اطلاع دادن

    verb - intransitive

    حاضر شدن، اعلام حضور کردن، خود را معرفی کردن

    Children must report for class every day.

    بچه‌ها باید هر روز در کلاس حاضر باشند.

    As soon as he arrived in town, he went to the base and reported for duty.

    به محض این که وارد شهر شد به پادگان رفت و خود را برای انجام وظیفه معرفی کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A child came to the door and reported her asleep.

    بچه‌ای جلو در آمد و خبر داد که او خواب است.

    noun countable A2

    گزارش پیشرفت تحصیلی، گزارش عملکرد دانش‌آموز، گزارش وضعیت درسی

    همچنین می‌توان از school report استفاده کرد.

    در انگلیسی آمریکایی از report card هم استفاده می‌شود.

    Parents receive a written report at the end of each semester.

    والدین در پایان هر نیم‌سال، گزارش پیشرفت تحصیلی دریافت می‌کنند.

    The school sends out detailed reports that cover behavior as well as academic performance.

    مدرسه، گزارش‌های دقیقی ارسال می‌کند که هم رفتار و هم عملکرد درسی را پوشش می‌دهد.

    noun countable B1

    گزارش

    The committee will publish its report tomorrow.

    فردا کمیسیون، گزارش خود را منتشر خواهد کرد.

    The weather report predicted heavy rain for tomorrow.

    گزارش هواشناسی برای فردا، باران شدیدی پیش‌بینی کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a weather report

    گزارش وضع هوا

    news report

    گزارش اخبار

    a stock market report

    گزارش وضع بازار سهام

    noun plural

    شایعه، شنیده‌ها، گزارش‌های تأییدنشده

    Reports were circulating that he was ill.

    شایعه شده بود که بیمار است.

    We received reports that the roads were closed due to heavy snow.

    گزارش‌هایی دریافت کردیم که جاده‌ها به‌دلیل برف سنگین بسته شده‌اند.

    noun countable formal

    صدای شلیک، صدای تیر

    Hunters followed the report of the rifle to locate their partner.

    شکارچیان، صدای شلیک تفنگ را دنبال کردند تا هم‌تیمی خود را پیدا کنند.

    The report of the shotgun was so loud that it made my ears ring.

    صدای شلیک سلاح ساچمه‌ای آن‌قدر بلند بود که گوش‌هایم سوت کشید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The roar of airplane engines and the sharp reports of opening parachutes filled the sky.

    غرش موتور هواپیماها و صدای باز شدن چترهای نجات آسمان را پر کرد.

    noun uncountable

    شهرت، آوازه، اعتبار، آبرو

    Evil report followed her everywhere she went.

    هرکجا که می‌رفت بدنامی او را تعقیب می‌کرد.

    Only people of good report were allowed to join the council.

    تنها افراد بااعتبار، اجازه‌ی پیوستن به شورا را داشتند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a man of good report

    مردی خوش‌نام

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد report

    1. noun account, story
      Synonyms:
      story news information description statement version communication message relation narrative history record summary article note paper tale release bulletin broadcast dispatch chronicle wire recital address opinion scoop announcement proclamation tidings résumé outline rundown detail narration précis digest handout write-up piece pronouncement communiqué cable telegram hot wire blow by blow brief picture
    1. noun gossip, talk
      Synonyms:
      talk news word rumor conversation chatter chat tidings comment scandal hearsay buzz grapevine whispering small talk dirt intelligence murmur rumble tattle speech advice the latest chitchat prating canard earful hash blow by blow
    1. noun loud noise
      Synonyms:
      sound bang boom crash explosion blast discharge crack detonation reverberation
      Antonyms:
      silence quiet
    1. noun reputation
      Synonyms:
      name fame character regard repute rep esteem
    1. verb communicate information, knowledge
      Synonyms:
      tell inform state announce make known relate describe present disclose reveal impart notify publish broadcast recount detail mention pass on relay summarize account for set forth itemize list document record rehearse narrate give an account of give the facts make public spread circulate declare promulgate enunciate provide details bring word trumpet write up advise cover note retail telephone wire cable inscribe
      Antonyms:
      conceal suppress
    1. verb present oneself
      Synonyms:
      arrive come show up appear reach be present get to turn up be at hand show clock in

    Collocations

    submit a report

    ارائه گزارش / تحویل گزارش

    لغات هم‌خانواده report

    noun
    report, reporter, reportage, reporting
    adjective
    unreported
    verb - transitive
    report
    adverb
    reportedly

    سوال‌های رایج report

    معنی report به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «Report» در زبان فارسی به «گزارش» ترجمه می‌شود.

    «گزارش» به متنی یا گزارشی گفته می‌شود که حاوی اطلاعات، مشاهدات، یا تحلیل‌هایی درباره‌ی یک موضوع، رویداد یا وضعیت خاص است. این ابزار ارتباطی به منظور اطلاع‌رسانی، مستندسازی و انتقال داده‌ها و نتایج به مخاطبان مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد. گزارش‌ها می‌توانند در حوزه‌های مختلف مانند تجارت، آموزش، تحقیق، رسانه و غیره کاربرد داشته باشند.

    در فضای کاری و سازمانی، گزارش‌ها نقش مهمی در تصمیم‌گیری و مدیریت ایفا می‌کنند. با تهیه گزارش‌های دقیق و منظم، مدیران و کارکنان قادر خواهند بود وضعیت پیشرفت پروژه‌ها، عملکرد مالی، یا مشکلات و چالش‌ها را به صورت شفاف بررسی کنند. این اطلاعات کمک می‌کند تا برنامه‌ریزی بهتر و اقدامات اصلاحی مؤثرتری انجام شود.

    در حوزه تحقیق و علوم، گزارش‌ها به صورت مقالات علمی، گزارش‌های آزمایشگاهی یا نتایج تحقیقات ارائه می‌شوند. این نوع گزارش‌ها معمولاً شامل داده‌های دقیق، روش‌شناسی، تحلیل و نتیجه‌گیری هستند و به اشتراک‌گذاری دانش و پیشرفت علمی کمک می‌کنند. همچنین، گزارش‌های علمی باید به گونه‌ای تنظیم شوند که دیگران بتوانند نتایج را بازبینی و ارزیابی کنند.

    در رسانه‌ها نیز گزارش‌ها به شکل اخبار، گزارش‌های میدانی، و تحلیل‌های خبری دیده می‌شوند. خبرنگاران با تهیه گزارش‌های متنوع، اطلاعات روز را به جامعه منتقل می‌کنند و نقش مهمی در آگاهی‌بخشی عمومی ایفا می‌کنند. گزارش‌های رسانه‌ای باید مبتنی بر صحت و دقت باشند تا اعتماد مخاطبان حفظ شود.

    گزارش‌ها ابزاری کلیدی برای ارتباط مؤثر و انتقال اطلاعات دقیق و قابل استناد هستند. مهارت در تهیه و ارائه گزارش‌های مناسب می‌تواند تاثیر زیادی بر موفقیت فرد یا سازمان داشته باشد و به ایجاد شفافیت، اعتماد و همکاری بهتر کمک کند.

    گذشته‌ی ساده report چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده report در زبان انگلیسی reported است.

    شکل سوم report چی میشه؟

    شکل سوم report در زبان انگلیسی reported است.

    شکل جمع report چی میشه؟

    شکل جمع report در زبان انگلیسی reports است.

    وجه وصفی حال report چی میشه؟

    وجه وصفی حال report در زبان انگلیسی reporting است.

    سوم‌شخص مفرد report چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد report در زبان انگلیسی reports است.

    ارجاع به لغت report

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «report» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/report

    لغات نزدیک report

    • - repo
    • - repoint
    • - report
    • - report card
    • - report generation
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.