آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Reporting

    rɪˈpɔːrt̬ɪŋ rɪˈpɔːtɪŋ

    گذشته‌ی ساده:

    reported

    شکل سوم:

    reported

    سوم‌شخص مفرد:

    reports

    معنی reporting | جمله با reporting

    noun uncountable B2

    گزارش‌دهی، گزارش‌نویسی، گزارش‌گیری

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    annual reporting

    گزارش‌گیری سالانه

    Questions had been raised about the objectivity and quality of his reporting.

    شبهه‌هایی در مورد بی‌طرفی و کیفیت گزارش‌نویسی او مطرح شده بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد reporting

    1. noun the news as presented by reporters for newspapers or radio or television
      Synonyms:
      coverage reportage newscasting newsgathering describing narrating summarizing publicizing making public recording noting down writing-up covering a beat recounting
    1. verb be responsible for reporting the details of, as in journalism
      Synonyms:
      covering inscribing
    1. verb to make a summary statement
      Synonyms:
      summarizing communicating telling announcing conveying imparting disclosing publishing proclaiming passing transmitting carrying enunciating listing itemizing breaking promulgating
    1. verb to give an account or representation of in words
      Synonyms:
      stating telling describing communicating announcing relating recounting narrating detailing advising notifying disclosing releasing recording accounting publishing circulating relaying reciting commenting wording digesting broadcasting briefing promulgating retailing bruiting noising tattling rumoring rehearsing telephoning wiring noticing crackling
      Antonyms:
      concealing withholding suppressing silencing quieting reserving
    1. verb to present oneself
      Synonyms:
      coming reaching
    1. verb to relate or tell, especially from personal experience:
      Synonyms:
      describing
    1. adjective
      Synonyms:
      sending a story filing a report wiring a story

    لغات هم‌خانواده reporting

    • noun
      report, reporter, reportage, reporting
    • adjective
      unreported
    • verb - transitive
      report
    • adverb
      reportedly

    سوال‌های رایج reporting

    گذشته‌ی ساده reporting چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده reporting در زبان انگلیسی reported است.

    شکل سوم reporting چی میشه؟

    شکل سوم reporting در زبان انگلیسی reported است.

    سوم‌شخص مفرد reporting چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد reporting در زبان انگلیسی reports است.

    ارجاع به لغت reporting

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «reporting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reporting

    لغات نزدیک reporting

    • - reportedly
    • - reporter
    • - reporting
    • - reportorial
    • - reposal
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.