فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Briefing

ˈbriːfɪŋ ˈbriːfɪŋ

گذشته‌ی ساده:

briefed

شکل سوم:

briefed

سوم‌شخص مفرد:

briefs

شکل جمع:

briefings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

تفهیم‌نامه، جلسه‌ی توجیهی، پیش‌آگاهی، دادن اطلاعات لازم، رهنمودآوری

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The briefing with the investors went smoothly.

جلسه‌ی توجیهی با سرمایه‌گذاران بدون مشکل پیش رفت.

The security briefing explained the new safety protocols.

در تفهیم‌نامه‌ی امنیتی، پروتکل‌های ایمنی جدید توضیح داده شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد briefing

  1. noun preparation by informing of facts
    Synonyms:
    information instruction guidance meeting discussion update background directions rundown priming initiation preamble conference

ارجاع به لغت briefing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «briefing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/briefing

لغات نزدیک briefing

پیشنهاد بهبود معانی