فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Briefly

ˈbriːfli ˈbriːfli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B1

به‌ طور خلاصه، خلاصه‌وار

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She responded briefly to the questions.

او خلاصه‌وار به سوال‌ها جواب داد.

We spoke briefly on the phone.

به طور مختصر تلفنی صحبت کردیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد briefly

  1. adverb concisely
    Synonyms:
    in short shortly succinctly summarily in brief to sum things up in a nutshell
    Antonyms:
    at length verbosely long-windedly
  1. adverb for a short time
    Synonyms:
    temporarily quickly hastily momentarily fleetingly for a little while in passing transiently
    Antonyms:
    permanently

لغات هم‌خانواده briefly

  • adverb
    briefly

ارجاع به لغت briefly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «briefly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/briefly

لغات نزدیک briefly

پیشنهاد بهبود معانی