گذشتهی ساده:
briefedشکل سوم:
briefedسومشخص مفرد:
briefsوجه وصفی حال:
briefingشکل جمع:
briefsصفت تفضیلی:
brieferصفت عالی:
briefestکوتاه، خلاصه، مختصر
They exchanged brief glances.
به همدیگر نگاههایی کوتاهی انداختند.
We had a brief honeymoon in Paris.
ماه عسل کوتاهی در پاریس داشتیم.
(سخن) فشرده، مختصر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He jotted down a brief note on the paper.
یادداشت مختصری روی کاغذ نوشت.
The book starts with a brief preface.
کتاب با مقدمهی کوتاهی آغاز میشود.
In brief, he didn't sign the contract.
خلاصه، قرارداد را امضا نکرد.
(رفتار، سخن، پاسخ) تند، قاطع
حقوق خلاصه پرونده، خلاصه دعوی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
He was given the brief on Mazda Co.
پروندهی شرکت مزدا به او محول شد.
شرح وظایف، دستورالعملها، سفارشها، توصیهها، (نظامی) توجیهات
(بازرگانی) سفارش، توصیه، دستورالعمل
to brief pilots before a flight
پیش از پرواز دستورالعملهای لازم را به خلبانان دادن
کوتاه کردن، خلاصه کردن
to brief a report
گزارشی را خلاصه کردن
در جریان گذاشتن، (نظامی) توجه کردن، (بازرگانی) گزارش چیزی را دادن، صورت وضعیت چیزی را دادن
وکیل گرفتن برای، به وکیل مراجعه کردن برای
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brief» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brief