امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Skimpy

ˈskɪmpi ˈskɪmpi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
لئیم، خسیس، قلیل، اندک، نحیف، ناقص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Skimpy prison meals made him sick.
- خوراک‌های ناکافی زندان او را بیمار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skimpy

  1. adjective sparse, inadequate
    Synonyms:
    deficient exiguous failing insufficient meager miserly niggardly poor scant scanty scrimp scrimpy short shy spare stingy thin tight unsufficient wanting
    Antonyms:
    adequate enough generous sufficient

ارجاع به لغت skimpy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skimpy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/skimpy

لغات نزدیک skimpy

پیشنهاد بهبود معانی