کافی، بس، بسنده
enough time to write this book
وقت بسنده برای نگارش این کتاب
I don't have enough room.
جای کافی ندارم.
He has enough money to live well.
او آنقدر پول دارد که خوب زندگی کند.
Was there enough food for everyone?
غذا به اندازهی کافی برای همه بود؟
نسبتاً، آنقدر، به قدر کفایت
We have time enough to walk to the office.
وقت کافی برای پیاده رفتن به اداره را داریم.
interestingly enough ...
جالب توجه این است که ...
Surprisingly enough, he too collects stamps.
تعجبآور این است که او هم تمبر جمع میکند.
She sang well enough.
بد نخواند (به اندازه کافی خوب خواند).
سیر شدهام، بسم شده، بیزارم
دیگه بسه، دیگه کافیه، شورش دراومده، بس کن دیگه، تمومش کن دیگه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enough» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enough