Fairly

ˈferli ˈfeəli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more fairly
  • صفت عالی:

    most fairly

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb B1
نسبتاً، به نسبت، تقریباً

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a fairly hot day
- روزی نسبتاً گرم
- That movie was fairly entertaining.
- آن فیلم نسبتاً سرگرم‌کننده بود.
adverb
کاملاً، به طور کامل، سراسر، تماماً
- He was badly wounded before the battle had fairly begun.
- پیش‌ از آنکه نبرد کاملاً آغاز شود، سخت زخمی شد.
- Her voice fairly trembled.
- صدای او کاملاً می‌لرزید.
- The river was fairly alive with crocodiles.
- رودخانه پر از سوسمار بود (سوسمار در رودخانه لول می‌خورد).
adverb
منصفانه، بی‌طرفانه، صادقانه، دادگرانه
- He is a teacher who treats all of his students fairly.
- او آموزگاری است که با همه‌ی دانش‌آموزان خود منصفانه رفتار می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fairly

  1. adverb somewhat
    Synonyms:
    rather pretty well quite enough moderately reasonably tolerably adequately passably kind of sort of some something more or less averagely so-so ratherish
  1. adverb justly
    Synonyms:
    honestly impartially fairly properly reasonably deservedly equitably objectively honorably without fear without favor
    Antonyms:
    unfairly unjustly

لغات هم‌خانواده fairly

  • adverb
    fairly, fair

ارجاع به لغت fairly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fairly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fairly

لغات نزدیک fairly

پیشنهاد بهبود معانی