فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sufficiency

səˈfɪʃnsi səˈfɪʃnsi

شکل جمع:

sufficiencies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular uncountable formal

کفایت، مقدار کافی، بسندگی، کافی بودن

She questioned the sufficiency of his explanation.

او کافی بودن توضیحات او را زیر سوال برد.

The sufficiency of resources ensured the project’s success.

کافی بودن منابع، موفقیت پروژه را تضمین کرد.

noun uncountable

شایستگی، قابلیت، لیاقت، صلاحیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

They assessed the sufficiency of their skills before taking on the challenge.

آن‌ها قبل‌از انجام این چالش، صلاحیت مهارت‌های خود را ارزیابی کردند.

His sufficiency in skills made him the ideal candidate.

شایستگی او در مهارت‌ها، او را به کاندیدای ایده‌آل تبدیل کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sufficiency

  1. noun an adequate quantity
    Synonyms:
    enough adequacy supply
    Antonyms:
    insufficiency

لغات هم‌خانواده sufficiency

  • noun
    sufficiency

ارجاع به لغت sufficiency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sufficiency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sufficiency

لغات نزدیک sufficiency

پیشنهاد بهبود معانی