گذشتهی ساده:
lavishedشکل سوم:
lavishedسومشخص مفرد:
lavishesوجه وصفی حال:
lavishingصفت تفضیلی:
more lavishصفت عالی:
most lavishپرزرقوبرق، افراطی، مجلل، فراوان، پرهزینه، گرانقیمت
He was known for his lavish spending habits.
او بهخاطر عادتهای خرج کردن افراطیاش شناخته شده بود.
The palace was filled with lavish decorations and golden furniture.
کاخ پر از تزئینات مجلل و مبلمان طلایی بود.
You seem to have been a bit too lavish with the salt, it's too salty.
مثل اینکه قدری در نمک زیادهروی کردهای، خیلی شور شده.
lavish praise
تعریف فراوان
lavish expenditure of money
خرج اسرافآمیز پول
a lavish spender
آدم گشادهدست در خرج
سخاوتمند، دستودلباز، بخشنده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is lavish in his donations to charity.
او در کمکهایش به خیریه بسیار بخشنده است.
She was always lavish with her compliments.
او همیشه در تعریف کردن دستودلباز بود.
ریختوپاش کردن، ولخرجی کردن، اسراف کردن، زیادهروی کردن
He lavished money on his new car.
او پول زیادی برای ماشین جدیدش خرج کرد.
She lavishes her affection on her youngest son and the others get jealous.
او به پسر کوچکش بیش از حد محبت میورزد و دیگران حسودیشان میشود.
He has lavished most of his wealth on impractical projects.
بیشتر دارایی خود را روی طرحهای غیرعملی هدر داده است.
سبک زندگی مجلل، زندگی اشرافی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lavish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lavish