گذشتهی ساده:
lavishedشکل سوم:
lavishedسومشخص مفرد:
lavishesوجه وصفی حال:
lavishingصفت تفضیلی:
more lavishصفت عالی:
most lavishفراوانی، وفور، ولخرجی، اسراف کردن، ولخرجی کردن، افراط کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
lavish praise
تعریف فراوان
lavish expenditure of money
خرج اسرافآمیز پول
a lavish spender
آدم گشادهدست در خرج
You seem to have been a bit too lavish with the salt, it's too salty.
مثل اینکه قدری در نمک زیادهروی کردهای، خیلی شور شده.
He has lavished most of his wealth on impractical projects.
بیشتر دارایی خود را روی طرحهای غیرعملی هدر داده است.
She lavishes her affection on her youngest son and the others get jealous.
او به پسر کوچکش بیش از حد محبت میورزد و دیگران حسودیشان میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lavish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lavish