آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Grand

    ɡrænd ɡrænd

    شکل جمع:

    grand

    صفت تفضیلی:

    grander

    صفت عالی:

    grandest

    معنی grand | جمله با grand

    adjective

    بزرگ، عظیم، مهم

    The mayor made a grand gesture by donating his salary to local charities.

    شهردار با اهدای حقوق خود به خیریه‌های محلی، حرکت بزرگی انجام داد.

    She dismissed the small talk and focused on her grand plan for reform.

    او صحبت‌های معمولی را کنار گذاشت و بر روی برنامه‌ی عظیم خود برای اصلاحات تمرکز کرد.

    adjective C1

    عالی، باشکوه، مجلل، والا، بلندپایه، عالی‌رتبه، باعظمت، فاخر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The bride wore a grand white gown covered in pearls and lace.

    عروس، لباسی فاخر و سفید با مروارید و توری‌های زیبا به تن داشت.

    The theater held a grand opening after months of renovation.

    پس‌از ماه‌ها بازسازی، تئاتر، افتتاحیه‌ای باشکوه برگزار کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The hotel lobby was so grand, it felt like walking into a palace.

    لابی هتل آن‌قدر مجلل بود که انگار وارد کاخ می‌شدی.

    a grand vizier

    وزیر اعظم

    the grand ballroom

    تالار اصلی

    grand scenery

    منظره‌ی با‌شکوه

    a grand banquet

    بزم عالی

    Ferdowsi's grand style

    سبک رفیع فردوسی

    the grand total

    جمع کل

    adjective

    گرَند (برای نشان دادن عظمت و زیبایی در اسامی مکان استفاده می‌شود)

    We stayed at the Grand Hotel during our trip to Vienna.

    درطول سفرمان به وین، در هتل گرند اقامت داشتیم.

    The Grand Canyon attracts millions of tourists every year.

    دره‌ی گرند کانیون، هر سال میلیون‌ها گردشگر را جذب می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Next to the old bazaar, there’s a new mall called the Grand Plaza.

    در کنار بازار قدیمی، مرکز خریدی تازه به نام گرند پلازا ساخته شده است.

    adjective informal

    قدیمی دل‌پذیر، عالی، لذت‌بخش، دوست‌داشتنی، محشر، معرکه، بی‌نظیر

    Her performance on stage was absolutely grand.

    اجرایش روی صحنه بی‌نظیر بود.

    We had grand weather all week at the beach.

    تمام هفته در ساحل، هوا عالی بود.

    noun countable informal

    هزار دلار، هزار پوند

    They offered him five grand to keep quiet.

    اونا بهش پنج هزار پوند پیشنهاد دادن که ساکت بمونه.

    I saved up three grand for my trip to Europe.

    برای سفر به اروپا سه هزار دلار پس‌انداز کردم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I got five grand.

    پنج هزار دلار گرفتم.

    noun countable informal

    پیانوی گرند (نوعی پیانوی بزرگ)

    It’s hard to fit a grand in a small apartment.

    جای دادن پیانوی گرند در آپارتمان کوچک سخت است.

    He inherited an antique grand from his grandmother.

    او پیانوی گرند قدیمی‌ای از مادربزرگش به ارث برد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد grand

    1. adjective impressive, great
      Synonyms:
      great excellent fine superb splendid magnificent outstanding admirable imposing glorious majestic marvelous terrific elevated noble august lofty eminent exalted stately monumental luxurious rich palatial sublime awe-inspiring dignified striking ostentatious pompous pretentious regal sumptuous ambitious first-class first-rate smashing super very good dynamite fab large something else haughty illustrious grandiose unreal
      Antonyms:
      common bad poor unimpressive low paltry
    1. adjective most important
      Synonyms:
      main chief leading highest principal supreme noble mighty exalted elevated lofty majestic grave dignified preeminent regal transcendent
      Antonyms:
      unimportant insignificant inferior poor contemptible pitiful
    1. noun a piano with the strings on a horizontal harp-shaped frame; usually supported by three legs
      Synonyms:
      flamboyancy grandeur grandiloquence grand-piano thousand grandiosity one-thousand impressiveness 1000 magnificence m majesty k megalomania regality chiliad sublimity g thou yard

    سوال‌های رایج grand

    شکل جمع grand چی میشه؟

    شکل جمع grand در زبان انگلیسی grand است.

    صفت تفضیلی grand چی میشه؟

    صفت تفضیلی grand در زبان انگلیسی grander است.

    صفت عالی grand چی میشه؟

    صفت عالی grand در زبان انگلیسی grandest است.

    ارجاع به لغت grand

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «grand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grand

    لغات نزدیک grand

    • - granadilla
    • - granary
    • - grand
    • - grand army of the republic
    • - grand banks (or bank)
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.