شکل جمع:
noblesصفت تفضیلی:
more nobleصفت عالی:
most nobleوالامنش، شرافتمند، ارجمند، بزرگ منش، بزرگوار، برجسته، نامور، شهره، نیکنام، خوشنام
a noble leader
رهبر شهیر
The nobles opposed the new king.
اشراف با شاه جدید مخالف بودند.
His father was of a noble line.
پدرش از خانوادهی اشراف بود.
نجیب، خوش طینت، شریف، خوش ذات
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a man of noble nature
مردی دارای طبع والا
was a noble king.
پادشاهی نجیب بود.
اعلا، مجلل، پر جلال، شکوهمند، پرشکوه، باعظمت، معظم
He inherited a noble mansion.
او کاخ مجللی را به ارث برد.
a noble view
منظرهی پرشکوه
a noble cathedral
کلیسای باعظمت
عالی، برتر، خیلی خوب، ناب
noble wines
شرابهای ناب
noble supper
شام عالی
شیمی (در مورد برخی فلزات مانند طلا و برخی گازها مانند هلیم) نجیب، بدون واکنش، (به ویژه در مقابل اسیدها و هوا) بی اثر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی شیمی
Gold is a noble metal.
طلا فلزی است که زنگ نمیزند.
noble gas
گاز بیاثر
نجیب زاده، فرزانه، پاک نژاد، اشراف زاده، بزرگزاده، والاگهر
آدم اشرافی
(انگلیس) سکه ی طلا
(قدیمی - خودمانی) سردسته ی اعتصاب شکن ها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «noble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/noble